«ظلمت آشکار (خاطرات افسردگی)» اثر ویلیام استایرن.
یه کتاب خیلی کوتاه در باب افسردگی. ویلیام استایرن در برههی زمانی خاصی از زندگیش با افسردگی دست و پنجه نرم کرده. توی این کتاب از شروع افسردگیش، علائمش، تجربیاتش و قدم به قدم تا خودکشی پیش رفتن و بعد از اون، درمانش، صحبت کرده. از نویسندگان و افراد موفقی گفته که در دام افسردگی حاد و خودکشی افتادن و از اینکه افسردگی بیماری جدی و حادیه که دست کم گرفته میشه ولی آدمهای زیادی بهش دچارن..
کتاب خوبی ب
امروز بعد از کلی سر درد و حال بد و خواب طولانی الان خوبم. میشه گفت خیلی خوبم، از اون حالها که کمتر بهم پا میده. ح هم داره فراموشم میکنه، قشنگ از لایک ها و توییتاش پیداست و مشغول دختر جدید تو زندگیشه. منم در حال لاسهایی با این و اون و وقت گذرونی.
دلم میخواد همیشه اینجور خوب باشم. همیشه ذهنم از چالش رها باشه. خستهام از بس جنگیدم و هیچی نشد. دلم میخواد زندگیم آروم و بدون جنگ باشه.
یکی پیشنهاد داد کتاب ظلمت آشکار رو بخونم. برم دانلود کنم و ب
یأیها الرسول؛ بلغ...
نیمه شب در ظلمات غار مشغول عبادت بود، چشمه اشکش لحظه ای از باریدن نمی ایستاد.
این ظلمت غار نبود که آزارش می داد؛ ظلمت دل مردم بود.
ناگهان نور شدیدی تابیدن گرفت و غار تاریک را همچون روز روشن کرد. گویی خورشیدی در دل شب ظاهر شد.
نور گفت: بخوان! ...
ادامه مطلب
چرخ زن، ای چرخ راغون!
همردیف ماه و خورشید و زمین،
همردیف چرخ گردون.
از تبار نور باشی
ملّت نورآفرینی،
لایق صد آفرینی!
روی غم اصلا نبینی،
تاجک من، تاجک من.
چرخ زن، ای چرخ راغون،
در ردیف چرخ گردون!
هم به رغم خصم ملعون
باد ظلمت سرنگون! تخت ظلمت سرنگون!
باد پیروز ی همایون!
باد پیروز ی همایون!
تاجک من، تاجک من!
یأیها الرسول؛ بلغ...
نیمه شب در ظلمات غار مشغول عبادت بود، چشمه اشکش لحظه ای از باریدن نمی ایستاد.
این ظلمت غار نبود که آزارش می داد؛ ظلمت دل مردم بود.
ناگهان نور شدیدی تابیدن گرفت و غار تاریک را همچون روز روشن کرد. گویی خورشیدی در دل شب ظاهر شد.
نور گفت: بخوان!
او پاسخ داد: نمی توانم بخوانم!
دوباره نور گفت: بخوان!
او گفت: من خواندن نمی دانم!
اما گویی نور اصلا صدایش را نمی شنید. دوباره با تحکم گفت: بخوان!
و او در کمال تعجب شروع به خواندن کرد...
ادامه م
بازی است گاهی کار نوشتن، جملهای آدم مینویسد، بعد یکی دیگر تا آن جملهی اول را توجیه کند، مکانی شکل میگیرد یا آدمی سر بر میآورد که باید راهش برد. خوب، همینطورها درگیر میشوی و یک دفعه میبینی که داری برای بودنت توجیهی میتراشی، سرپناهی میسازی تا ظلمت آنسوی این منظومهی شمسی یا بگیر کهکشان شیری را مهار کنی یا حداقل ظلمت درون خودت را، بعد میبینی باز جایی رخنهای هست. همینطورها است که مدام باید نوشت، قمار است این کار، برد هم
دیروز برای یه کاری رفته بودم داخل شهر و موقع برگشت از جاهایی رد شدم که ازشون خاطره دارم...
از اون خاطرات خیلی گذشته یا شایدم انقدر همه چیز عوض شده که من اینطور فکر میکنم...
گذر زمان عین یه سیل همه چیز رو عوض میکنه، انگار نه اون روزا بر میگرده و نه ما دیگه اون ادم ها هستیم...
الان فکر کردن به اون خاطرات حتی اونایی که خوش بودن تبدیل شده به مخاطره...
سلام دوستان یک پویش سه روزه گذاشتم تا عید قربان برای خاطرات شما
در روز عید سه تا از بهترین خاطرات در وبلاگ منتشر میشه
میتونید در قسمت ارسال نظر خصوصی برام بفرسید
و هم میتونید به ایمیل xeynabamini@yahoo.comارسال کنید
منتظر خاطرات صورتی شما هستم
افسردگی بی آنکه تفاوتی قائل شود، همهی سنین، نژادها، مرامها و طبقات را مورد حمله قرار میدهد، گرچه زنان به شکل قابلتوجهی بیش از مردان در خطر ابتلا هستند و هنرمندان (بهخصوص شاعران) نسبت به این اختلال آسیبپذیرترند.
ویلیام استایرن در چند بخش حائز اهمیتِ کتاب، به تشریح و اصلاح باورهای غلطی میپردازد که پیرامون افسردگی وجود دارد. از نوشتههایی که خوشبینانه تمامی حالتهای مختلف افسردگی را به راحتی قابل کنترل میدانند تا توصیهها
کتاب خاطرات آدم و حوا به قلم مارک تواین عاشقانهی لطیفی است از اولین زوج آفرینش.
عنوان: خاطرات آدم و حوا
نویسنده: مارک تواین
مترجم: حسن علیشیری
آدم، اولین آفریده خدا، به تنهایی در بهشت زندگی میکند تا سر و کلهی حوّا، کسی که او را مزاحم میداند؛ پیدا میشود. حوا با خصوصیات زنانهاش عرصه را بر آدم تنگ میکند و آدم با اخلاقیات مردانهاش حوا را کلافه! و کم کم دست تقدیر این دو را به هم علاقهمند میکند.
دانلود کتاب خاطرات آدم و حواحجم: 922
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
ظلمت سفید : داستان یک سفر، سفری سرد که جوان را وارد ماجرایی مهم می کند…
ظلمت سفیدنویسنده: سجاد خالقیانتشارات: کتابستان معرفت
بریده کتاب ظلمت سفید:
خبر نداری پس؟ علما رفته اند قم، تحصن کرده اند. مردم هم سفارت بریتانیا تحصن کرده اند. خود سفیر انگلیس با مردم هم صدا شده که مردم باید عدالت خانه داشته باشد تا مملکت بشود عینهو کشور خودش: گوشت ارزان، نان ارزان. تازه اتول هم برایمان می آورند که بدون اسب راه می رود و سرگین نمی کند.آب از دهان مرد راه
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
با نور عشق، دل غمِ ظلمت نمی کشدبا اهل بیت، خواری و خفت نمی کشدآزادگی است سیره ی مردان روزگارعبدِ نگارِ فاطمه، ذلت نمی کشددر فتنه ها، مریدِ حقیقیِ فاطمهدست از حمایتش ز ولایت نمی کشدهر کس که بار عشقِ امام زمان کشیدصحرای حشر، بار ندامت نمی کشدبا یک سلام، روزیِ ما می رسد رفیقکارِ زبان، به گفتنِ حاجت نمی کشدبی منت است لطفِ امام کریم مااین جا گدا ز شاه خجالت نمی کشدعبدی گناهکار که محتاج بخشش استصورت به جز
زمان فرج زمان آشکار شدن آب:
شیخ مفید ره با سند از امام هادی ع از پدر و جد خویش از رسول خدا ص : در شهر قم بندگان مومن خدا که انتظار محمد( قائم آل محمدعج) را می کشند و برای قیامت و حساب خود ، توقع شفاعتش را دارند جمع می شوند و بر آنان غم و اندوه و حزنها و حوادث ناگوار ، حادث می شود.
راوی گوید از امام هادی ع پرسیدم چه زمانی انتظار فرج می کشند؟
فرمود: چون آب بر زمین آشکار شود.
منبع "اختصاص ص۱۰۱ ازفرهنگ جامع سخنان امام هادی ع ص ۹۱."
هر چند نمی توان برای ظه
عید مبعث پیامبر اسلام(ص) تبریک و تهنیت باد
شب هست و شبی زیبا، طربانگیز، روح افزا! وه! وه! چه شبی نبکو، روشن ترین شبها! از یمن وجود تو، شیدا شده عالم ها در سایه ی احمد شد، اسماء خدا پیدا خورشید غروب کرده، از ساحت شمس اومهتاب خضوع کرده، از طلعت آن مهسا ما را چه رسد گوییم، مدحت رسولاللهما شب پرگان هستیم، او نور جهان آرا در زیر لوای تو مجموع شده هر فردآن روز شود واقع، آن «طامةُ الْکبری»! تو خیر البشر باشی، سوگند به کلام اللهمجنون جمال تو ج
یا سید یا سند یا صمد یا من له المستند
بسم الله الرحمن الرحیم
1=یا من لا یشغله سمع عن سمع یا من لا یغلطه السائلون یا من لا یبر مه الحاح الملحین اذقنی برد
عفوک و مغفرتک و حلاوه رحمتک
2= اللهم بارک علینا و ارفع عنا بلایانا یا رئوف لبیک اشفع لبیک و ارحم لبیک و ان الله یبعث من فی القبور
و صلی الله علی خیر خلقه محمد و آله اجمعین و سلم تسلیما کثیرا دائما ابدا برحمتک یا ارحم الراحمین
3= اللهم لا اله انت سبحانک و بحمدک
با آلبوم عکس دیواری می توانید همه خاطرات قشنگ خود را جلوی چشم قرار دهید لذت ببربد. در اینجا روش درست کردن دو مدل آلبوم خاطرات دیواری مدل حلقه و ریسه ای یاد داده شده است. شما هم به راحتی می توانید این آلبوم ها را در خانه درست کنید.
ادامه مطلب
در ادامه آموزش های کاربردی آشپزی، در این مقاله، از زبان یکی از معروف ترین سرآشپزهای دنیا، ۱۰ توصیه مهم قبل از شروع آشپزی در خانه را به شما یادآوری می کنیم.
مقدمه
هیچ چیز مثل یک وعده غذایی خانگی نیست. خاطرات بچگیمان از سوپ نون و مرغ مامان یا کیک شکلات تختهای مادر بزرگ ما را به گذشته میبرد. غذاهای خاص که طعم و بوی آنها خاطرات ما را زنده میکنند.
چیزی که دربارهی آشپزی و پختن غذا برای دیگران که من عاشقش هستم یادآوری خاطرات خوب و ساختن خاط
آهنگ seven years از لوکاس گراهام رو شنیدین؟ خیلی قشنگه و برای من خاطرات دو سال پیش وقتی کلاس دهم بودم رو تداعی میکنه
آدم همیشه باید تو یه دوره هایی بعصی آهنگارو همش گوش بده و یه مدت گوش نکنه تا بعد ها که هروقت شنیدشون خاطرات ان موقع ها یادشون بیفته
یک آیه از سوره نمل با صدای استاد مصطفی اسماعیل که بخشی از تلاوت نمل-تین هست که در سال 1961 در لبنان اجرا کرده.
أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ(25) اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (26)تا خدای را که (نور او) در آسمان و زمین هر پنهان (در ظلمت عدم) را به عرصه ظهور
آورد و بر نهان و آشکار شما آگاه است پرستش نکنند.//در صورتی که خدای
اخیراً کتابچهای با عنوان "خاطرات تاریک" مطالعه کردم ، این کتابچه را به تمام خرد دوستان ایران پیشنهاد میدهم.
این اثر فاخر به قلم نویسندهای با نام مستعار: fm-god است.
نکات فلسفی عمیقی که در متن بکار گرفته شده بود دست کمی از سخنان فلاسفهی بزرگ ندارد.
خاطراتی که طعم تلخی می دهند اما گفتنشان لازم است.
حجم: کمتر از ١مگ
دریافت نسخه pdf
دریافت کتابچه با سرچ کردن "خاطرات تاریک" در کانال زیر هم امکانپذیر است.
کانال فلسفه بدون سانسور
یه مرضی هم هست که میری سراغ خاطره های قدیمی، بدترین ها رو انتخاب میکنی و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور میکنی. عکس ها رو میبینی یا حرفای رد و بدل شده رو مرور میکنی. انقدر توی خاطرات فرو میری که نمیفهمی چند دقیقه است داری گریه میکنی...
اون قسمت پام که قبل از عید رو بریدم، هنوز کامل خوب نشده، پوستش هنوز مو نداره، صاف نشده و مهم تر از همه اینا، هیچ حسی هم نداره، شده یه شکاف با شخصیت مستقل خودش.
اون قسمت از قلبم هم که دست خاطرات بچه ها بود با نسبت کمی که در من داشت هم شده مثل پوست پام، شکسته شکسته، بی حس، کاری که این دوستان با هم کردن هم مارو زارتی انداخته بین این شکاف، رو به پایین تا مرکز بی گرانش در کران افق خاطرات به جامونده از نسخه قبل شاخ شدن اونها!
سقوطی که تنها کار
تپه ی خاطرات : طعم یک زندگی لذیذ طبیعی را با این کتاب به کودکتان بچشانید…
تپه ی خاطراتنویسنده: مصطفی اوزچلیکمترجم: میلاد سلمانیانتشارات براق
خلاصه کتاب:
داستان پسر بچه کوچکی است که در شهر بدنیا آمده و برای چند ماه پیش فامیل در روستا می رود. در این داستان سعی شده که تفاوت تربیتی وفرهنگی مردم روستا و شهر بیان شود.این داستان مفاهیم خوبی را برای بچه ها بیان می کند وآن حالت دلزدگی نسبت به روستایی بودن را از بین می برد.
پنجره را که باز میکنم، انگار دریچهی خاطرات نامحدودم را باز کردهام. شاید همهی بادها درختان را شکستهاند و شاید فاجعهای به بار آوردهاند. اما من همهی آنها را دوست دارم. بادها. بارانها. طوفانها. خاطرات. میدانم که آنها هم در گوشهای از قلب مرطوب و مهگرفتهشان مرا دوست دارند...
امام ظهور میکند
و سر آخر جهان به نور وجودش منور میشود، میدانم ! اما جانمان به لبمان میرسد از این تاریکی به آن نور برسیم! و من نگرانم ، دلم میلرزد ، از اینکه ته چاه بمانم ، میترسم کم بیاوریم ، راستش را بخواهی غصه میخورم ! بغض میکنم ! مثل بچه ی گم شده به بازار، سرگردانم! غصه میخورم از اینکه اکثرمان غافلیم ، به خواب دنیا رفته ایم! سرگردانم از اینکه نمیدانم کدام راه به خدا میرسد ! میدانم آخرش سپید است ! درک دنیای معطرِ به عطرِ حجتِ خدا ، رایحه ای است که
می دانی
زندگی آن بهاری نیست که قولش را داده بودند
همیشه زمستان است
می دانی
وقتی تمام خاطرات زندگیت را در یک پاکت سیگار دود می کنی و محو تماشای آن میشوی
با هر پک حجم عظیمی از خاطرات را مرور می کنی
آری زندگی نخی سیگار است
لب هاییست که با اشک زمزمه می شود:دوستت دارم
روزهای خوب و بد خیلی زیادی رو داشتم اینجا... خاطرات زیادی رو دارم که هیچ وقت فراموش نمیکنم و همیشه یک گوشه قلبم رو اختصاص دادم به آدم هایی که شب ها و روزهای زیادی رو در اینجا باهاشون سپری کردم... آدم هایی که توی غم و شادیم در کنارم بودن
فروید _روانشناس_ مقاله ای دارد که در آن از خاطرات پنهانگر حرف میزند. خاطرات پنهانگر، خاطرات بی اهمیتی از دوران کودکی هستند که به صورت برشهای مقطعی در ذهن مانده اند و ما نمی دانیم چرا باید یادمان باشد که مثلا وقتی ۶ ساله بوده ایم با آن بلوز قرمزه و شلوارک چهارخانه از این طرف اتاق به آن طرف رفته ایم!
فروید میگوید این خاطرات، در واقع یک سری خاطرات مهم را پنهان می کند. خاطرات مهم، خاطراتی مربوط به مسائل جنسی هستند که ذهن، به دلیل شرم و یا به خاطر ت
مهر که میاد نمیدونم چرا همه تو اینستاگرام اصرار دارن از خاطرات مدرسه شون بگن. معلوم میشه حتی برای اونایی هم که ازش خاطرات تلخی تعریف میکنن روزای موندگاری بوده! من که اساسا نه روزای خوبشو یادمه نه روزای نحسشو. نه تنها مدرسه که از دانشگاه هم خاطره خاصی رو برای خودم هی مرور نکردم تا چنان تو مغزم تثبیت شه که انگار همین دیروز اتفاق افتاده. وقتی بزرگ شدم و فهمیدم نظام آموزش و پرورش مملکتم تا چه حد قاتل استعداد و انسانیت و اخلاق آدماس، تا چه حد آلوده
نحوه ی جدا شدن انسانها از همدیگر با «امر» است. با قانون است؛ با امر و نهی است که خداوند برای ما دین فرستاده است.
دین، دو خاصیت دارد:یک خاصیتش این است که:انسانها را از همدیگر جدا میکند؛ سعید را از شقی جدا میکند.
یک خاصیتش این است که انسانها را در همان جهت خودشان تکمیل می کند.
مثلاً فرمود: نماز بخوانید. اینجا آنهایی که سعیدند قبول می کنند، می خوانند، آنهایی که شقی اند نمی خوانند. پس از هم جدا شده اند.
آن کس که نماز می خواند، یعنی سعید است و این
#برشی_از_یک_کتاب#رمان_اجتماعی
خاطرات، چه شیرین و چه تلخ، همیشه منبع عذاب هستند؛ دست کم برای من که چنین است؛ اما حتی این عذاب هم شیرین است. و وقتهایی که دل آدم پر است، بیمار است، در رنج است، و غصه دار، آن وقت خاطرات تر و تازه اش می کنند، انگار که یک قطره شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت می افتد و گل بیچاره ی پژمرده را که آفتاب تند بعد از ظهر تفته اش کرده شاداب می کند.
بیچارگان، فئودور داستایفسکی، مترجم:خشایار دیهیمی، صفحه 58
به نام خداسلام
بعضی از مردم عادت دارن که اتفاقاتی که در طول زندگیشون براشون میوفه رو ثبت کنن .خاطرات تلخ وشیرین عمرشون رو مینویسن شاید برای اینکه هر وقت بهشون نگاه کنن متوجه بشن زندگی همیشه بالا و پایین داره ،شایدم واسه اینکه سالها بعد یادشون نره که کی بودن و از کجا به کجا رسیدن.شما چطور؟ اهل نوشتن خاطرات روزانتون ،یااتفاقات مهم زندگیتون هستین ی
خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاری خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسر نموده ای، همه استعداد های من، همه قدرت های من، همه وجود من زاده اراده توست.
من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم. از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم ...
تو ای خدای من در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شب های تار من شدی ، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی، در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به مح
خاطرات جنگ چون گنجینه میماند ، از آن
میشود سینه به سینه نقل در متن زمان
کربلای یک به تیر شصت و پنج ،رزمندگان
کرده اند آزاد مهران را بخون پاکشان
انتخاب رمز جنگی چون ابوالفضل بوده است
آب های قمقمه خالی شد از شیراوژنان
تشنه لب با عشق عبّاسِ علمدارِ حسین (ع)
بسته پیمان تا ننوشند آب قبل از فتحشان
باورش سخت است،آنها تشنه لب جنگیده اند
خط شکست و فتحِ مهران یادگار کارشان.
(برگرفته از #خاطرات_رزمنده_دوران_دفاع_مقدس_حاج_اکبر_کلیچ
#احمد_یزدانی
در دل شب روز اندیشیده ام
نور را در متن ظلمت دیده ام
همنشینم آتش سوزنده بود
بارها من شعله ور گردیده ام
تن به زیر بار و دل آزاد بود
در زمان سوختن خندیده ام
با یقین در معبر تنگ زمان
هرچه را میخواستم بخشیده ام
بوستان عمر من پربار شد
میوه داد و من از آنها چیده ام
نیست دیگر آرزوئی در دلم
شاگردم از خالق نادیده ام
عبارت ظلمت نفسی که در دعای کمیل آمده به این معناست که من به خودم ظلم کردم و معنی ظلم به خویشتن هم این است که انسان خدا را نافرمانی کرده باشد.
حضرت على علیهالسلام دراینباره میفرمایند:
ظَلَمَ نَفْسَهُ مَنْ عَصَى اللّهَ وَ اَطاعَ الشَّیْطانَ.
آنکه خدا را نافرمانى نماید و از شیطان اطاعت کند، در حق خویش، ستم نموده است.
غررالحکم و درر الکلم ج ۴، ص /۲۷۶
و نیز میفرمایند:
مَنْ اَهْمَلَ الْعَمَلَ بِطاعَهِ اللّهِ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛
هرکه طاعت خدا
جای تاسفه. هر روز که میگذره بیشتر از روز قبل مطمئن میشم نمیشه با زهرا کار کرد. اصلا نمیشه. جای تاسفه که نمیشه دفتر خاطرات داشت.خوب نیست که آدم برای داشتن دفتر خاطرات احساس امنیت نکنه. نکته:غیبت همکاره کردن مثل تف سربالاس. درنتیجه سکوت میکنیم. فقط احساس خفگیش بده.
خیلی از ما آدم هایی در پهنه چند ساله زندگی مون داشتیم که دلمون رو شکستند غمگین مون کردند و رفتند، فرق نمی کنه چه نقشی داشته، مهم نیست چه بلایی سر احساس ما آورده، مهم این که بار سنگین کدورت رو با خودمون حمل نکنیم، مهم این که خودمون حال مون بهتر باشه، باید خاطرات این آدم ها رو دفن کرد، خوب یا بد، یک بار برای همیشه، سر مزار خاطرات شون با دل سیر گریه کرد و بعد اون فکر کردن به هر کدوم این خاطرات فکر کردن به ماهیت یک موجود مرده است، شاید در گوشه ای از
سلام طاعات و عبادات همه شما همشهریهای کلاته خیجی قبول باشه در جهت حفظ خاطرات شهدا این آثار جمع آوری میشود لذا تمام دوستداران شهدا میتوانند عکس ها یا خاطرات خود را به بخش نظرات این وبلاگ با نام خودشان بفرستند تا هم از پاداش معنوی آن بهره مند شوند و اینکه تا جوانان ما به جای الگو قرار دادن هنرپیشه های هالیوودی و بالیوودی کاملا غیر واقعی . در کلاس درس شهدا حاضر شوند و درس جوانمردی و اخلاق را بیاموزند
با تشکر عرب نجفی
خاطرات حجت الاسلام قرائتی : یکبار سخنی از ایشان شنیده باشی کتاب را از دست نمی دهی
خاطرات حجت الاسلام قرائتینویسنده: محسن قرائتیانتشارات: موسسه درسهایی از قرآن
معرفی:
گاهی وقت ها در خاطرات آدم های مشهور نکاتی هست که از یک کتاب یا یک سخنرانی بیشتر انسان را تکان می دهد. به خاطر همین همیشه سعی کنید خواندن این کتاب ها را از دست ندهید.
بریده کتاب:
روزهای اول ازدواجم بود، با همسرم آمدم قم وخانه ای اجاره کردیم یک اطاق ۱۲متری داشتیم، ولی یک فرش ۶متری
خاطرات ما با آدمهایی که دیگه نیستن؛ شبیه تصویرهای ثبت شده در گوشی موبایل یا آلبوم هاست. ما این تصویرها رو، این خاطرات رو یک بار زندگی کردیم. چه شیرین و چه تلخ؛ پس باید بپذیریم در جریان و ساری و جاری نیستن و تمام شدن؛ گاه با مرگ و یا جدایی. اگر مرور میشن نباید سعی کنیم بازسازی شون کنیم و بهشون زندگی بدیم؛ یه لبخند و یک آه کافیه. این لحظه ت رو حالا زندگی کن.
خاطرات احمد احمد نویسنده: محسن کاظمی انتشارات: سوره مهر
خاطرات احمد احمد : صفر تا صد یک مبارز سیاسی انقلابی در قالب روایتی خواندنی
خاطرات احمد احمدنویسنده: محسن کاظمیانتشارات: سوره مهر
بریده کتاب:
وسوسه های ایرج در من اثر کرد. من که نمازم را اول وقت می خواندم تصمیم گرفتم دگر نماز نخوانم!اذان شد و با اینکه وضو داشتم برای نماز برنخاستم لحظه به لحظه نگرانیم بیشتر می شد. اضطراب و تشویش تمام فکر و ذهنم را گرفت عقربه ها به سرعت به پیش می تاختند احس
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموه است.
دو سال گذشت. دو سال قبل، اواخر شعبان بود که به نامیبیا آمدیم. برخلاف آنچه گفته شده بود خانه آماده نبود،... از قبل به ما گفته شده بود کسانی که قاعدتا باید با شما همکاری کنند ممکن است چنین نکنند...
ادامه مطلب
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات
به او بگو که عینک ، در یاد باد و باران
شاعر:عینک
محبوبم!دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته. بحران نبودن تو آشکار شده. کاش میتوانستم تنهاییام را بیاورم کنارِ تنهایی شما. پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته و خیره شده به دور دستها، به روزگاری کبود.من همه چیز را باور میکنم جز اینکه پاییز رد شود و روزگار بیتو بهار شود. یکی میگفت تو را دیدهاند تودهای ابر شدهای و میخواهی بباری. یکی میگفت تو را دیدهاند که ماه شدهای و دور از ما در آنجای آسمانی.ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید که پاییز ب
یک وقتی خسته می شوی از تکرار و یکنواختی و وقت کُشی
و بی تفاوتی و سوختن و سوختن و سوختن... نمی سازی. تو نمی توانی بمانی و بسوزی و بسازی و فشرده نشوی!تو نمی توانی دسته ی داغ کتری در حال جوش
را دستت بگیری و آخ نگویی!نمی توانی گوش هایت را ببندی تا صدای سرسام آور
کامیون های توی جاده را نشنوی!نمی توانی قرمه سبزی سردِ یخچالی را بخوری
و چربیِ یخ زده اش روی زبانت نماسد!نمی توانی فنجان داغ چایی را ببینی و از نوشیدنش صرف نظر کنی!نمی توانی آهنگ مورد علاقه ات ر
(تلخیص سخنرانی آیتالله حائری شیرازی)
«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور؟» مومنین ولی شان خداست، آنها را از ظلمات به سمت نور هدایت میکند.
«والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» کفار ولی شان طاغوتها هستند و آنها را از نور به سمت ظلمات میبرند.
یک دفعه هست که یک فرد را میگوئید، از نور بردند به سمت ظلمت، و بعد هم در همان ظلمت مرد؛ تکه تکه میگیری بحث را و میگوئید یک فرد را خدا از ظلمت آورد به نو
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات
به او بگو که عیسی ، در یاد باد و باران
شاعر:عیسی کیانی
خاطرات شهید رضوی/هنوز دو ماه نگذشته بود که امام رضا (ع) آرزویش را برآورد(10) شهید رضوی، در آخرین باری که به زیارت امام رضا (ع) مشرف میشود، شهادت خود را از ایشان طلب میکند که دعایش در کمتر از دو ماه به اجابت میرسد.
، «شهید محمدتقی رضوی مبرقع»، متولد 26 فروردین سال 1334، که مسؤولیت ستاد کربلا، فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی و معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتمالانبیاء را در دوران دفاع مقدس برعهده داشت، در تاریخ 3 خرداد 1366، در منط
گروه واتساپ دهه 70 برای دورهمی شما دختر پسرای دهه هفتاد ایجاد شده است و همه شما دختر پسرای دهه هفتادی میتونید در گروه حضور به هم برسونید،
شما دهه هفتادی ها یک شیطون هستید، ولی خاطرات شما هم میتونه جالب باشه که میتونید در گروه از این خاطرات به عنوان چت دهه هفتاد استفاده کند و من میدونم که شما خاطرات خوبی خواهید داشت.
اما باز هم در گروه دهه 70 واتساپ چیزهایی خوب پیدا میشه، جملات زیبا و به یاد ماندنی که در این گروه میتویند شما بگین و از همه باحال ت
امروزه به دلیل اهمیت بیشتر به جوانها و دادن حق انتخاب برای انتخاب همسر به دختران و پسران ممکن است که هر کدام از زن و شوهرها قبل از ازدواج، گزینههای دیگری برای این امر داشته باشند که به هر دلیلی به ازدواج ختم نشده است. خاطرات گذشته جزء جدانشدنی در حافظه هر انسانی است اما گاهی این خاطرات ممکن است انسان را آزار دهد یا ذهنش را از مسیر اصلی زندگی منحرف کند.
ادامه مطلب
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموه است.
چندسال پیش در روز شهادت حضرت زهرا(س) بنده در یکی از مراکز اسلامی ونزوئلا
سخنرانی می کردم. بعضی حضار آن مراسم از ثروتمندان ، تاجران و مهاجرین
لبنانی بودند. و خانمی هم که محقق ادیان بود ومی خواست درباره اسلام تحقیق
کند...
ادامه مطلب
چند هفتهای هست که تو گذشته سیر میکنم!
دلیلش رو نمیدونم!
آهنگهای قدیمی رو پیدا میکنم و گوش میکنم. فیلم و سریالهای قدیمی میبینم.
انیمههای قدیمی.
خاطرات قدیمی رو مرور میکنم!
نشستم یه بار دیگه همه ی قسمتهای انیمهی بابا لنگدراز رو دانلود کردم و وای که چقدر لذتبخش بود دیدنش.
الانم وسطهای آنه شرلیم و چقدر این دختر شیرین با احساسات پاکش دوست داشتنیه.
بهتون پیشنهاد میکنم این لذت رو از خودتون دریغ نکنین.
نشاط چیست؟ ابراز عشق وخاطره سازی
خاطرات خوب وانچنانی باهم ساختن
نشاط یعنی همه اعضائ خانواده برای هم وقت بذارن واز در کنار هم دیگر بودن لذت ببرند، نشاط هر خانواده مختص خودشون هست ، نشاط نه خریدنی است نه یاد دادنی
برای اینکه نشاط ایجاد کنیم در طول روز کمی از خواب کم کنیم وبرای اهدافمون وقت بذاریم واز این طریق انرژی بگیریم
چه چیزهایی حس نشاط رو کم میکنن،،
۱ـمرور خاطرات بد گذشته
۲ـفیلمهای بد
۳ـقهر
۴ـدعوا
۵ـخشم
چه چیزهایی حس نشاط روبیشتر می
نشاط چیست؟ ابراز عشق وخاطره سازیخاطرات خوب وانچنانی باهم ساختننشاط یعنی همه اعضائ خانواده برای هم وقت بذارن واز در کنار هم دیگر بودن لذت ببرند، نشاط هر خانواده مختص خودشون هست ، نشاط نه خریدنی است نه یاد دادنی برای اینکه نشاط ایجاد کنیم در طول روز کمی از خواب کم کنیم وبرای اهدافمون وقت بذاریم واز این طریق انرژی بگیریم چه چیزهایی حس نشاط رو کم میکنن،،۱ـمرور خاطرات بد گذشته۲ـفیلمهای بد۳ـقهر۴ـدعوا۵ـخشمچه چیزهایی حس نشاط روبیشتر میکند،،
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموه است.
چندسال پیش در روز شهادت حضرت زهرا(س) بنده در یکی از مراکز اسلامی ونزوئلا
سخنرانی می کردم. بعضی حضار آن مراسم از ثروتمندان ، تاجران و مهاجرین
لبنانی بودند. و خانمی هم که محقق ادیان بود ومی خواست درباره اسلام تحقیق
کند...
ادامه مطلب
کجاست؟
لحظه های خالی و بدون کینه و صبور
عطر خاطرات کهنه ی قدیم
عشق (مثل چشمه مثل رود) دور
دلم گرفته است...
مثل بارش شدید قطره های درد
روی شانه های صبح سادگی
در خیال روز های سرد
کجاست؟
لحظه های خیس انتظار
عشق خالص دو یار
کجاست؟
تئاتر بوسه های شب
حرف های گرم و عاشقانه ی دو لب!
کجاست؟
هوای تازه وخنک
طرح آسمان آبی و بدون لک
دلم گرفته است...
دلم گرفته است...
دلم عجیب تنگ است؛
برای لحظه های عاشقانگی
برای خاطرات خوب و اتفاق های ناگهانگی.
شعر از شاعر خسته:
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
مژدهای آمد ز ماه راستینشد برون دست نهان از آستین
دست غیب آمد به جان برخاستندخفتگان دامنکشان برخاستند
خفتگان جور دگر میخواستندبهر خود گور دگر میخواستند
لاکن آمد گفت این گور شماستاین چنین رنجی و این نور شماست
پیش از این در آب و نان پرداختیدتن ره بیهودگان انداختید
بعد از این باید به جان برخاستناز زمین و از زمان برخاستن
بعد از این پرواز بی صرف عددبی مقامات و موازین حسد
جان گرفتم از عدم تا جان دهمآنچه دشوار تو بود آسان دهم
ای خوشا این برک
گفت عاقل نان ز آزادی به استگندم اندوه از شادی به است
بهر بوفان ظلمت شب نعمت استدر خرابی بهرشان صد شوکت است
خلق پندارد که عاقل فکر اوستخلق با عقل است و این عقلش عدوست
عشق گوید خلق! آزادی بجوای گرسنه رشتهی شادی بجو
نان رود از کف چو آزادی رودغم بیاید نان برد شادی رود
این فکوران بندهی ناماند و کامدلقکان عقل در کوی ظلام
بیخردمردان کاهل هر سویندهر که مستی را دهانش میبویند
هر چه بدبختی ز عقل ناقص استظلمت عالم ز عقل ناکس است
هر حجابی را که بر
ببینید چقدر خاطرات مهم یکروزش کوتاه بوده، قرضش کم و رفت و آمدش کوتاه: به تهران رفتم، حدود دومیلیون قرضم را پس دادم و یک کتاب خریدم. همین.
در همین نوشته دنیایی از حرف وجود دارد:
امکان کارت به کارت برای صاحب قرض وجود نداشته احتمالا در آن زمان
قرض داده میشده است
قرض را با صاحبان قرض داده یعنی رقم قرض گرفته شده از چند نفر بوده.
گیرنده قرض متعهد به پرداخت بوده و اقدام می کند
رقم قرضها و طبعا نیاز گیرنده قرض بالا نبوده است
برنامه ریزی داشته است که حد
خاطرات مرضیه حدیدچی: خاطرات هیجانی و پرماجرای یک دختر ایرانی
خاطرات مرضیه حدیدچی : محسن کاظمی
معرفی: مرضیه ناآرام است. پرهیجان و پرتوان و متفاوت از دختران هم سنش است. سر نترسی دارد که همه را می ترساند که نکند روزی با کارهایش، سرش را به باد بدهد. وارد گروهی می شود که همه مرد هستند و کارهای عجیبی می کند و تنها او به عضویت پذیرفته می شود.این کتاب خاطرات هیجانی و پرماجرای یک دختر ایرانی است.
بریده کتاب(۱):در شهر بهار همدان قهوه خانه ای پاتوق معتادان
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند.
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند. پدر
زندگیشاید آن لحظهٔ مسدودیستکه نگاه من در نی نی چشمان توخود را ویران می سازد!و در این حسی استکه من آن را با ادرک ماهو با دریافت ظلمت خواهم آمیختدر اتاقی که به اندازه یک تنهاییستدل منکه به اندازه یک عشقاستبه بهانههای ساده خوشبختی خود مینگردبه زوال زیبای گلها در گلدانبه نهالی که تو در باغچه خانهمان کاشته ایو به آواز قناریهاکه به اندازه یک پنجره میخوانند ...
پسران سرزمینم وقتی با دوستان و برادرها دور هم جمع می شوید و بساط قلیان و غیره را راه می اندازید.مواظب خاطرات قشنگتان باشید :)) مخصوصا شما که می دانم پس از سال ها خانه پدری را گیر آورده اید و خانم هایتان را فرستادید خانه مادرشان! +نمیدونم چرا ولی وقتی از دور بوی تنباکو میاد خوشم میاد.
++جان خودم فقط یکی از خاطره ها رو شنیدم اونم سه چهارمشو خندیدن.
+++اینو نوشتم برای اینکه چیزی که از امشب جا موند و ننوشتمش از یادم نره..میدونم فردا شب به چشم زدنی میاد
امروز با تمام وجودم دریافتم که چیزی دردناک تر از قرنطینه شدن در فکر و خیال و خاطرات و باور های منفی و احساسات نیست .
یادمان باشد میل احساس خاطره فکر قضاوت ها و مقایسه ها و قیاس های ذهنی
همه و همه فقط یک باتلاق اسارت هستند
انچه باید غرقش شد برنامه ها و مشکلاتیست که برایش راهکار وجود دارد وگرنه همه میدانیم ساعت ها غرق خاطرات شدن ساعت ها خوشحالی کردن و ساعت ها فکر کردن گاهی نه تنها چاره ساز نیست بلکه یک تومور فکری می شود که تمام انرژیمان را
خاطرات عزت شاهی نویسنده: محسن کاظمی انتشارات: سوره مهر
خاطرات عزت شاهی : کتابی برای به تصویر کشیدن تلخی و شیرینی های یک نسل…
خاطرات عزت شاهینویسنده: محسن کاظمیانتشارات: سوره مهر
معرفی:
جوان امروز نمی داند که جوان دیروز چه کرده استمردان امروز از رنج و تلاش مردان دیروز چیزی نمی دانندو چقدر تاسف بار است اگر ندانیم انقلاب ما و افتخار ما چه بوده است؟این کتاب با جذابیت، تلخی ها و شیرینی های یک نسل را به تصویر می کشد.
بریده کتاب:
رهبران قوم(مجا
مثلاً وسط این هیاهو، آهنگ به سوی تو علی زند وکیلی پخش شود و تو همانجا میخکوب شوی و بیخیال تمام کارها... هرچه توان داری در اختیار بگیری تا صدایش را نشنوی، تا با ترانه اش همخوانی نکنی و غرق در خاطرات نشوی. اما راه گریزی نیست، به ناچار تسلیم میشوی. بغض بیخ گلویت را میگیرد، احساس خفگی میکنی و پرده اشک جلوی چشمانت دنیا را تیره میکند.صدای شکستن میآید. به خودت می آیی و به خرده شیشه های استکان کف زمین نگاهی می اندازی. خم میشوی تا آنها را جمع کنی، تکه ها
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای معرفی ظرفیت های خودجوش و اشتراک محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار خاطرات مبلغین بین المللی اسلام و خاطرات تبلیغی مسلمانان نموده است.
خاطره تبلیغی یک مسلمان از کانادا:
داشتم با عجله دنبالِ کتابِ حساب میگشتم که شنیدم کسی گفت چند دقیقه وقت دارم یا نه.همکارم فیلیپ بود. گفت کنجکاو است در مورد اسلام بداند. کمی جا خوردم. فیلیپ هر چند یک سفیدپوست ِ موقرمزِ ایرلندی است،
سلام
دارم پستها رو پاک میکنم جهت حذف وبلاگ و رسیدم به خاطرات تلخ و شیرین بازی های اسیایی
چقدر دور به نظر میرسه اون خاطرات :)
چالش یکساله رو یادتونه؟؟؟
فقط بنویسم که بدونید تو این یه سال دقیقا هیچ غلطی نکردم
عمر ملی پوش بودن هم بالاخره با تلاش های اون کادر فنی بوووق به اتمام رسید
فقط بعد یکسال عدم آگاهی!! کادر فنی سابق با کمی کنجکاوی فهمیدم که
بنده
رکورددار رشته ی تفنگ خفیف آسیا بودم از سال ۲۰۱۸ تا الان
سلام
دارم پستها رو پاک میکنم جهت حذف وبلاگ و رسیدم به خاطرات تلخ و شیرین بازی های اسیایی
چقدر دور به نظر میرسه اون خاطرات :)
چالش یکساله رو یادتونه؟؟؟
فقط بنویسم که بدونید تو این یه سال دقیقا هیچ غلطی نکردم
عمر ملی پوش بودن هم بالاخره با تلاش های اون کادر فنی بوووق به اتمام رسید
فقط بعد یکسال عدم آگاهی!! کادر فنی سابق با کمی کنجکاوی فهمیدم که
بنده
رکورددار رشته ی تفنگ خفیف آسیا بودم از سال ۲۰۱۹تا الان
وقتی دوتایی تصمیم گرفتیم به رشد همدیگر کمک کنیم و رشد همدیگر را بر همه چیز اولویت بدهیم... (البته با تدبیر و عقلانیت)
احساس میکنم با سرعت فزاینده ای در دل حوادث پرتاب میشویم... و من نگرانِ خودمان هستم از مکاید شیطان... از موانع مسیر...
و نگاه به تدبیر و تلاشِ خودم میکنم و سختیِ وقایع پیش رو... دچار اضطراب و استیصال میشوم... آخر کوچکیِ تدبیر و تلاش من در برابر بزرگی و پیچیدگیِ سختی های پیش رو چگونه به خیر ختم خواهد شد؟!!!
اما وقتی دقیق تر می اندیشم می
مدت هاست که دلم برای خاکستری هیجده ساله تنگ شده!!!
کاش میشد اون جسارت،امید و انرژی رو برگردوند.
حسی شبیه به فسیلی صد ساله دارم که دارد خاطرات و روزهای دور را زیر و رو میکند!
عجیب تر اینکه خیلی از خاطرات در هاله ای از ابهام هستند،گویی ذهنم برای محافظت از من خیلی از جزئیات و اتفاق ها را پاک کرده است.
+عنوان وام گرفته از شعر محمدعلی بهمنی عزیز.
عشق هم راز غریبی ست در این ظلمت شب
مرگ غمناک شکوفهز تگرگ،
خواهش کاهن یک معبد دوراز کلیسای همان نزدیکی!
دزد راوحشت از بیداری!
بیمِ ماریاز آلودگی طعمه به سم
روزِ وارونه که شب را ماند !
به کجا می رسدمخواب و خیال؟
به کجا می بردم دزد دریایی وجدان هرشب؟!
به کجا می کِشدم ؟!خوابِ آلودهِ به سنگینی سرب
آفرین باد به گلدسته مسجد که مرا کرد بیدارزخواب غم دوشین غریب
#پروین_اسحاقی
جهت خواندن اشعارم به این آدرس سر بزنید parvin58.blog.ir
از تاریکی نمیهراسی، این شبحِ ظلمت است که چنگ میاندازد به قلبت. چه سود از دیده فروبستنها به گاهی که هرم نفسهای ابلیس پشت گوشت دمیده و سایهها به زیر پوستت خزیدهاند؟ وحشتِ ندیدن و به دام افتادن بیشتر است؛ نگاه کن، دستی بر گلویت میساید و راه فراری نیست. این تویی و تاریکیِ دنیا... و جز خیال خوابی سبک که فراگیردت، چه رویایی را میشود پرورد، وقتی که وحشتِ دیدن و به دام افتادن نیز، کم از اسارتی کور ندارد...؟
برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های دفتری آن وقت ها ..
خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم آرامش میده ..
برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های دفتری آن وقت ها ..
خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه برام وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم ارامش میده ..
(مدافعان حرم)
این مستند خاطرات مدافع حرم آقای عمار رحیم پور را به تصویر کشیده.عمار در این مستند از خاطرات بازگو نشده ی سوریه و عراق یادی کرد و از عملیات ها ی سخت و نفس گیر آن روز ها...
نام کتاب : آبنبات هل دار
نویسنده : مهرداد صدقی
انتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب داستانی طنز از زندگی پسر بچه ای به نام محسن است که در نوجوانی عاشق می شود و مناسب گروه سنی ( د و ه ) می باشد قطعه ای از کتاب :حالا که سالها از آن روزها گذشته یاد خاطرات روزهای کودکی رهایم نمی کند هر وقت از جلوی یک ساندویچی میشوند کل خاطرات بچگی برایم زنده می شود به یاد نامه آغشته به سس میافتم و طبیعتاً یاد امین و دریا در ذهنم زنده می شود
عشق مانند چشمۀ زلالیست که مدام در حال جوشش است. از خودش میجوشد و بر رویِ خودش میریزد. میدود در رگهایِ زندگی و امید را بر چهرهاش نقش میزند. و این مفهومِ نامعلومِ آشکار ، پُر است از نشانههایِ آشکار و پنهان. نشانهها خبر از وجود میدهند. به چشمه نگاه کن ؛ صدایش را میشنوی؟ این همان نشانه است... و شاید نشانۀ عشق تو صدایِ خندههایت باشد و نشانۀ عشق من گُل رزِ آبیِ امروز ظهر...
+ عکاسی شده توسطِ همسرم در آخرین یکشنبۀ تیر ماهِ هزار و سیص
مرور خاطرات گذشته همیشه حس عجیبی برایم به ارمغان آورده احساسی از جنس ابرهای باران زای پاییزی که وقتی بر سر سبزه زاران می رسند دیگر توان مقاومت ندارند و فرو میریزند
امروز از آن قسمت از قصه عشقم برایت گفتم که نمیدانستی یا کمتر میدانستی حالا تو تمامش را میدانی از ابتدا تا انتهای شورانگیزی که همچنان ادامه دارد
خوبست فرصتش دست داد از ابتدایش هم برایت نوشتم حالا اگر روزی نباشم قصه عاشقانه مان بی سر و ته نیست
مراقب خودت باش و همیشه یادت باشد زنی د
خواب که ساعت ندارد اصلا معلوم نیست دوازده شب که خسته و له می چپی زیر پتو قرار است دقیقا کی پلک هایت بسته شود. چند دقیقه باید رویا ببافی و چقدر قرار است در آن رویاها غوطه ور شوی تا خوابت ببرد.
من خیلی شبها فردایم را مرور می کنم. همانجا در نور کم و آبی رنگ اتاق، از صبح تا شب فردا را چنددقیقه ای مرور می کنم. تمام که شد و باز خوابم نبرده بود گذشته ها می آیند سراغم. اتفاقات دور و تار آدم های رفته خاطرات خاک گرفته.
ادامه مطلب
گفتم که: به خد امی سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اینکه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ایشان دست می دهد و خلاصه مجبور است که این خانم و خانواده را به همین وضعیت با چند بچه رها کند و خودش را به کاروان برساند.
ادامه مطلب
بعضی دردها هستند که چنان عقده ای و مریض هستند که دست از باز کردن خاطرات تلخ برنمی دارند. در حال باز کردن کاغذ دور خاطرات هم حسابی خش خش راه می اندازند تا ذره ذره از خاطرات را تا زمانی که کاملا نمایان بشه را ببینی و بیشتر دردشو حس کنی.
بعد خاطره رو عین یک سگ هار کوکی راه می اندازه و باعث یک صحنه گروتسک میشه که تو بدو، خاطره بدو دنبالت! گاهی جاشون عوض میشه و گاهی هم خسته میشن و می شینن یه گوشه کرکری برای هم می خونن. خلاصه که صحنه ی خشن و طنزی می تونه
من فکر میکنم این خاطرات فلان فلانشده اخر یک جا توی یک کوچهی بنبستی،توی خوابی ، توی دستشویی حتی، ما را خفت میکنند و از پا درمان میآورد ، من به اینها از سر کوچه تا درِ خانه فکر کردم ، بعد از انکه از ماشین پراید نقرهای پیاده شدم که آهنگ هایده پخش میشد : من از لبِ تو منتظر یه حرف تازهم ! و من به سانِ یک احمق ، اشکهایم را روی گونههایم حس کردم ! آیا باید هنوز این آهنگ من را یاد روزهای خاصی در سال ۹۵ میانداخت؟ آیا بهمن ۹۵ لعنتی نبود؟؟؟
تبلیغات تلویزیون به مناسبت این روزها شروع شده و پدرم به روال همیشه با خاطرات جوانیش نمک روی زخم ما میپاشه...خاطرات روزهای سربازی در چالوس و هر پنجشنبه جمعه کنسرت داریوش،ستار،گوگوش و مهستی و هایده در کازینو "شکوفه نو"..خاطرات حقوق سربازیش که تونسته بود باهاش ماشین بخره...خاطرات روزهایی که با مدرک دیپلم مشغول به کار شده بود و با حقوق دولتیش بهترین زندگی رو تونسته بود بسازه...خاطرات روزهای بچگی ما...روزهایی که پدرم میرفت کشتارگاه و با لاشه ی سالم
maryam rad:*نجوا ▪️ وضو گرفتم به اشکهایت تطهیر شدن مسلک من است تیمم می کنم به نگاهت مسح می کشم به چشم هایم به پهنای صورت لبخند می زنم به خنده هایت نجوا می کنند که اغوا شده است ▪️چشم ها را می بندم دریچه ی بسته سو سو نمی زند و از چشم هایت از خنده هایت از دستهای نوازشگرت گذشتم گذشتن سهم کوچکی از من بود هنگامی که ضرورت عبور بود مثل عابری ساده از رد پای خاطرات من عبور عبور عبور ▪️سجاده سجاده سجده کردم به رد پای تو انگار حک شده است عطر تنت در کوچه پس کوچه
داستان این نیست که فقط دانایان میفهمند و چون دیگران نمیفهمند پس ایشان در رنجاند. داستان این نیست که ایشان در نورند و دیگران در ظلمتاند و پس ایشان از ظلمت دیگران در رنجاند. نه، رنج از این است که درک به ظرف عمل نمیریزد و مست نمیتواند دیگران را مست کند و نوردیده نمیتواند نور بتاباند و موسیقیشنیده نمی تواند دیگران را برقصاند.
دانایان در رنجاند چون داناییشان حرف است و خردشان در پستوهای نهان احتکار شده است و نمیخواهند، پس نمی
باز دلتنگت شده ام و در هر گوشه ی ذهنم تورو سرچ می کنم چه کنم که نتیجه ی یافت نمی شود .خنده دار است بر مانیتور خاطراتم نوشته ی پدیدار می شود ،آه چه می گوید ؟!'اتصال شما قطع است '
سال ها از تصادف من و دوستم بخت میگذرد: پوشه ی از دستم می افتد وتمام خاطراتم پخش زمین می شود بخت به سرعت بخاطر برخوردمان عذر خواهی می کند و در جمع کردند خاطرات ها به من کمک می کند آن روز خیلی آسوده تمام شد بی دغدغه
هر چه می گذشت حسی به من نبود یکی از خاطراتم را یا
اینا ورژن های جدید مردم دوستی و حیوان دوستی و.... هستن که اپدیت میشن:)))
1-اندر احوالات من و دختر عمه !!!
2- خاطرات منو کرم خاکی ها !!!
3- منو دختر عمویی که حتی با اش هم سس میخوره :(
4- خاطرات شیرین تقلبها!!!
5- اندراحوالات منو معاون دوران دبیرستان :||||||||||||
6- .... ( باید یادم بیاد )
خاطرات زیادی با سید (پسرخالم) دارم. اونم چون اهل خنده بود خاطرات خوشی از خودش به جا گذاشت.
سید همیشه لطف داشت به ما، چه در دوران کودکی و چه در دوران نوجوانی و جوانی. اخلاق تو دل برویی داشت ! علاوه بر اینکه مزاح میکرد ضایع کردن را از بر بود !!
یعنی جوری جوابتو میداد که دیگه حرفی برای گفتن نداشتی !
ادامه مطلب
از مزیتهای دیگر دسترسی به دفتر خاطرات بیست سال پیش، در میان نهادن خاطرات مشترک با دوست دیرینه ات است و قسمت جالب ماجرا این است که در یک صحنه ی خاص دو برداشت متفاوت خود را نشان داد. چیزی که فکرش را میکردم و این سالها در موردش اندیشیده بودم کاملا غلط از آب در آمده بود. یعنی آنطوری که دلخوشش بودم نبود. واقعا چقدر آن زمان بدبخت بودم که رفتار را جایگزین حرف میکردم و این همه سوتفاهم زاده شده بود! دیر بود رسیدن به اینجا. خیلی دیر. ولی خدا رو شکر همه چیز
بر سر آنم که گر ز دست برآید/دست به کاری زنم که غصه سرآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد/دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام،ظلمت شب یلداست/نور ز خورشید جوی،بو که برآید
بر در ارباب بی مروت دنیا/چند نشینی که خواجه کی به در آید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی/از تظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند/تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر/باغ شود سبزه و شاخ گل برآید
حضرت حافظ
فریاد درتاکستان: خاطرات زندگی پزشکی که درمانگرزندگی آدمهاست.
فریاد درتاکستان: نویسنده محمدخسروی راد
معرفی:
مردی است با لباس سفید که دستانش شفا دارد و نفس راحت را که نیاز مردم است در چهره ها می خواند و به مردم هدیه می دهد.کتاب دکتر را بخوانید. دست که بگیرید نمی توانید زمین بگذارید….
ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست برزبانم
ای کار گشای هرچه هستند نام تو کلید هر چه بستند
ای هست کن اساس هستی کوته ز درت دراز دستی
از آتش ظلم و دود مظلوم احوال همه تو راست معلوم
هم قصه ی نانموده دانی هم نامه نا نوشته خوانی
ای عقل مرا کفایت از تو جستن زمن و هدایت از تو
هم تو به عنایت الهی آن جا قدمم رسان که خواهی
از ظلمت خود رهایی ام ده بانور خود آشنایی ام ده
« نظامی گنجوی »
بسم الله
یکی از کتاب های خوبی که توفیق پیدا کردم بخوانم، کتاب " نان سالهای جنگ" بود. کار جالبی در قالب کوتاه نوشته هایی جذاب و درس آموز از فعالیت زن های قهرمان روستای صدخرو سبزوار در ایام جنگ تحمیلی به قلم محمود شم آبادی. انتشارات راه یار خاطرات شفاهی پشتیبانی جنگ را برده به روستای پرافتخار صدخرو. خاطرات کوتاه و خواندنی هستند. به زنان نجیب و شریف این خاک خیلی باید افتخار کنیم. مطمءن هستم که اگر کتاب را بخوانید کیف خواهید کرد. کتاب را با تخفیف
سلام دوستان خوبم . طاعات و عبادات تون قبول حق باشه.
از خاطرات خوب ماه رمضان بگید.
برای مثال خاطرات شیرین بچگی هاتون ،اولین روزهایی که روزه گرفتید، خاطرات بامزه و سوتی ها ، سختی هایی که تو سن کمتر به عشق روزه داری تحمل کردید ، دورهمی ها و مهمونی هایی که بوده ،سحرهای و افطاری های ماه مبارک و هر چی که به ذهن خودتون می رسه.
منتظر خوندن خاطرات قشنگ تون هستم :)
مرتبط با ماه رمضان:
به خاطر ترس از ضعف بدنی تا الان موفق نشدم روزه بگیرم
ماه رمضان و فرصتی
نشسته بودند میان جمعیت، بین دو گنبد. میدان نقش جهان با این چیزهاست که جالب است. آواز میخواندند و بعد ناگهان میرفتند سراغِ خاطراتشان. وقتی تعداد سالهای پشت سر، بیشتر از سالهای پیشرو باشد، تو ناخودآگاه در گذشته سیر میکنی. خاطرات خوبِ آن روزها؛ آواها و آوازها.
ادامه مطلب
11 مورد، که خارش پوست شما می تواند در مورد سلامتی شما آشکار کند
دلایل متعددی برای خارش پوست وجود دارد که برخی از آنها مربوط به بیماری های پوستی است و برخی مربوط به بیماری های جدی تر دیگر مانند سرطان وایدز .خارش پوست، یکی از شایع ترین شکایاتی است که بیماران را مجبور می کند برای تخفیف یا درمان آن به متخصصین پوست و مو مراجعه کنند. گاه خارش چنان شدید است که فرد، قادر به خوابیدن نبوده و امکان زندگی عادی برای فرد وجود ندارد. علل احتمالی خارش مزمن بیش
سریال Psychopath Diary 2019با بازی یون شی یونکارگردان سریال #شاهزاده_صد_روزهنام ها: دفتر خاطرات روانیمحصول: 2019 کره جنوبی از شبکه tvNژانر: #هیجان_انگیز | #جنایی | #کمدی | #معماییتاریخ پخش: 29 آبان 1398 – Nov 20, 2019قسمت ها: 16روزهای پخش: چهارشنبه و پنجشنبه هامدت زمان: 70 دقیقهوضعیت: پایان یافته است جایگزین #خانم_لیبازیگران:Yoon Si Yoon – Jung In Sun
خلاصه داستان: یوک دونگ شیک (Yoon Si-Yoon) در یک شرکت دلالی کار میکند ، او شخصیتی ترسو دارد در حدی که حتی نمیتواند از آدم ها عصبی شود ، تا
۲۶۸۸ - «اسدالله علم» معتمد «محمدرضا پهلوی» در خاطرات خود با اذعان به نارضایتی مردم از رژیم پهلوی، مینویسد: "متأسفانه مردم (از وضعیت کشور) راضی نیستند. یعنی طوری با آنها رفتار میشود که مثل مردم مغلوب در قبال یک قدرت غالب میباشند ... مردم میل دارند به حساب باشند و رفاه قضائی و اجتماعی داشته باشند ...»منبع: خاطرات علم، جلد سوم، ص۳۵۲ (۶ دی ۱۳۵۲)
دانلود فایل اصلی
Artist: Roald Velden & Morrison Kiers | Music Name: Memories Are Forever | Genre: Progressive House | Released: 2014 | Roald Velden - Memories Are Forever
هنرمند: روالد ولدن | نام موزیک: خاطرات برای همیشه هستند | سبک: پروگرسیو هاس | تاریخ انتشار: 2014 | ملیت: هلند
دانلود آهنگ بی کلام (روالد ولدن) Roald Velden با نام (خاطرات برای همیشه هستند) Memories Are Forever
ادامه مطلب
کارورزی های بیمارستان "و" با همه ی خوبی ها بدی هاش امروز با شیفت عصر بخش اورژانس
تموم شد ! ( الان فردا عه :/ و باید گفت دیروز تموم شد :|)
انقدر این بیمارستان رو دوس دارم که هر جای دنیا که برم مطمئنم دلم واسه اینجا تنگ میشه ...
امروز آخر وقت رفتم از پرسنل ارتوپدی خداحافظی کردم و گفتم که کارم اینجا دیگه تموم شد
چرا ارتوپدی؟ چون کارورزی مدیریت اونجا بودم ... اه اصن یادم نبود از مدیریت چیزی اینجا ننوشتم ...
خب ی قرار (با خودم !)
تا خاطرات یواش یواش از ذه
به نام او...
انواع حس های مختلف و خاطرات قدیمی درحال مرور شدن هستن در من.در خود من
حس های سال کنکور و یک سال اول دانشگاه و خابگاه و ...
حس بودن خاله اینا و ...
حس اولین باری که تورو دیدم! حتی دومین و سومین بار و تمام خاطرات خوب پارسال تابستون و حرف زدن های تا صبح! حتی اون یک شبی که ۷:۳۰صبح خوابیدیم.
واقعا پارسال کجا بودم و الان کجام و سال های بعد قراره کجا باشم و دغدغه های فکریم چیا باشه؟
این روزا خیلی بیکار و بی حوصلم.
فقط شب ها یک ساعت قدم میزنم و سعی م
درباره این سایت