نتایج جستجو برای عبارت :

آخرین رویای فروغ

فروغ من فروغ میخواند
روی مبل زخمی
دل من میگرید
مثل کودکی غمگین
شعر و صدا مرا میبرد
به روزگار کودکی
یادش بخیر سرم گرم بود
با تیله های رنگی
فروغ من فروغ میخواند
من از خودم میپرسم
فروغ و فروغ و فکر من کجا
کودکی و دوری و نزدیکی کجا
«آخرین رویای فروغ» اثر سیامک گلشیری.
فروغ زن مسنیه که بیماره و رو به مرگ. در آخرین روزهای قبل از مرگش از نوه‌ش خواهش میکنه تا اونو به شمال ببره و همه اعضای خانواده رو هم دعوت کنه.
یه فیلم ایرانی به تمام معنا بود :| خیلی بد بود بنظرم ..
 فروغی که در آسمان ادبیات هرگز خاموشی نخواهد گرفت
فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه کوچهٔ خادم آزاد در محلهٔ امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد. پوران فرخ‌زاد خواهر بزرگ‌تر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند. فروغ فرزند چهارم توران وزیری‌تبار و سرهنگ محمد فرخ‌زاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخ‌زاد و خواهر
از وقتی با صبا ظهیرالدوله رفتم و بر مزار فروغ حاضر شدم علاقه ی خاصی به دانستن زندگی این شاعر پیدا کردم. از فروغ هیچ نمیدانم‌. مهسا این کتاب را در مورد زندگی فروغ در پیجش معرفی کرده بود. از دوستانم مهسا و صبا این کتاب را خوانده اند و من به تازگی شروع به خواندنش کرده ام و هر فصل که تمام میشود مدام از خودم می پرسم یعنی واقعیت دارد؟ آن خانه ی ته شهر و آن اتفاق ! آن رفتار سرهنگ با فروغ و آن عروسی هول هولکی. هنوز در اهواز هستیم و فروغ به پرویز پیشنهاد دا
فروغ فرخزاد شاعره معاصر ایرانی با بیان احساسات خاص و متفاوت توانست جای خود را در ادبیات پیدا کرده و ادب و شعر دوستان بسیاری را طرفدار خود نماید، او دارای پنج کتاب شعر می باشد که هر کدام بسته به احساسات مختلف او در شرایط های متفاوت زندگی اش، حال و هوایی خاص دارد، مجموعه ای از عکس نوشته های فروغ فرخزاد به گلچین آورده شده است.
زیباترین عکس نوشته های فروغ فرخزاد
فروغ هنگام ظهر در روز شنبه تاریخ پانزدهم دی ماه ۱۳۱۳ هجری شمسی در تهران متولد شد، او
مرحبابراین حماسه برشکوه وافتخار/خلق کرده ملت ما جلوه هایی آشکار/برندای رهبرخود گفته لبیکی بزرگ/آفرین ازبهر ایران اسوه درروزگار/خارچشم دشمنان شداین فروغ وحدتش/لطفهاداردهمیشه سوی میهن کردگار/راه پرنورخمینی باشهیدان جاودان/بابصیرت رهبرما هست مثل ذوالفقار/اهل بیت مصطفی را شادمان ملت کند/شوق ایثاروشهادت ازبرای وصل یار/حضرت مهدی برایش هست یارانی شریف/انقلاب ما به پایان میبرد این انتظار/
اینجا فروغ عشق و صفا موج می‌زندنور خدا به صحن و سرا، موج می‌زنداینجا که طورِ جلوه و سینای ایزدی‌ستاز هر کرانه نور خدا موج می‌زنداینجا مطاف اهل زمین است و آسمانوز شهپر فرشته فضا موج می‌زندلبیک از زبان اجابت توان شنیددر این فضا که نور دعا موج می‌زنداینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخاز شش جهت فروغ ولا موج می‌زند

ادامه مطلب
آباژور جدید
فروغ خانه با به کار گیری از اشکال نوع آباژورداشتن شایسته ترین گزینش آباژور در چیدمان اتاق، موجب بهتر چشم‌ شدن جزئییات دور و بر می شود. استعمال از یک منشا فروغ و روشنایی اصلی، مانند لوستر منجر می شود دقت به جزئیاتی که در دکورا سیون خانه موجود هست پاک شود. فضاهایی را برای قرار دادن آباژور در حیث بگیرید که رغبت دارید جزئییات بیشتری از دکورا سیون خانه شما‌را نشان دهند. برای اینکه متوجه گردید در کدام فضاها میتوانید از نور و روشنایی ب
#زندگینامه 
فروغ فرخ زاد در دیماه 1313 در تهران به دنیا امدو در سال 1330 با پرویز شاپور ازدواج کرد و حاصل ازدواج او پسری به نام کامیار میباشد .. وی در دوران کوتاه زدگی خود سفرهای زیادی به کشور های اروپایی از جمله : فرانسه ، آلمان ، ایتالیا و انگلیس داشته که بیشتر برای مطالعه و بررسی امور مربوط به سینما میباشد کار سینمایی فروغ پس از آشنایی به ابراهیم گلستان آغاز شد و با همکاری وی ادامه یافت
 
ازدواج با پرویز شاپور
 فروغ فرخزاد و همسرش پرویز شاپور که
آموزش انگلیسی با روش کدینگ
 
keep off
مترادف : keep off
کدینگ لغت : رفتی بیرون کیفت رو از کیف قاپ حفظ کن !!
معنی : نگه داشتن / حفظ کردن
lackluster
مترادف : lightless
 lack+ luster خوب اگه خونتون لوستر نداشته باشه تاریک و بی نور و بی فروغ خواهد بود !
معنی : بی فروغ /بی نور/ تاریک
postpone
مترادف : delay / put off/ deffer
کدبندی لغت : پُست ِ پونه ب تعویق افتاد !!
معنی : به تعویق افتادن/عقب انداختن
fulsome
مترادف : abundant
این لغت رو کافیه به این صورت بخونیم full+some = full of something
که به راحتی معنیش در ذهن
آموزش انگلیسی با روش کدینگ
 
keep off
مترادف : keep off
کدینگ لغت : رفتی بیرون کیفت رو از کیف قاپ حفظ کن !!
معنی : نگه داشتن / حفظ کردن
lackluster
مترادف : lightless
 lack+ luster خوب اگه خونتون لوستر نداشته باشه تاریک و بی نور و بی فروغ خواهد بود !
معنی : بی فروغ /بی نور/ تاریک
postpone
مترادف : delay / put off/ deffer
کدبندی لغت : پُست ِ پونه ب تعویق افتاد !!
معنی : به تعویق افتادن/عقب انداختن
fulsome
مترادف : abundant
این لغت رو کافیه به این صورت بخونیم full+some = full of something
که به راحتی معنیش در ذهن
وقتی بعد از سه سال منو با اسمم صدا زدی انگار واسه اولین بار شده باشم یکتا، یکتای تو ... خودم رو از بیرون می‌دیدم که لُپ‌هام گل انداخته و چشم‌هام برق میزنه و یه شوقی دویده تو وجودم که آروم و قرار رو ازم گرفته. همیشه ادعا داشتم بلد واژه هام ولی تو با نگاهت با کلماتت با مدل دوست داشتنت، یه جوری منو زیر و زبر میکنی که لال ترین میشم. اصلا تو که باشی، یادت که باشه، خیالت که جا خوش کنه من هول‌ترین و دست و پا چلفتی‌ترین معشوقه عالم میشم. باش... انقدر باش
فروغ فرخزاد
 
سرد سبز ( مستندی از زندگی و آثار فروغ فرخ زاد )سرد سبزفیلمی مستند از زندگی فروغ فرخ زادده ها عکس و صدای تا به حال عرضه نشده از فروغفیلم هایی از فروغ در خانه ، زمان گفتگو با برناردو برتو لو چی و ...خلاصه زندگی نامه و آثار فروغ :فروغ در دیماه سال ۱۳۱۳ در محلۀ امیریۀ تهران پا به عرصۀ وجود نهاد پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور. او فرزند چهارم یک خانوادۀ نه نفری بودچهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و
وصایت امیر المومنین علیه السلام آخرین واجب الهی
ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:
قال عمر بن أذینة: قالوا جمیعا غیر أبی الجارود - وقال أبو جعفر علیه السلام: وكانت الفریضة تنزل بعد الفریضة الأخرى وكانت الولایة آخر الفرائض، فأنزل الله عز وجل " الیوم أكملت لكم دینكم وأتممت علیكم نعمتی " قال أبو جعفر علیه السلام: یقول الله عز وجل: لا انزل علیكم بعد هذه فریضة، قد أكملت لكم الفرائض.
امام باقر علیه السلام فرمودند: واجبات یكى از پس دی
رسد روزی که جسم و جانم در این درد و گریه تمام کنم
شوق و لذت زندگی یک عمر با فکر تو حرام کنم
فقط مانده ام چگونه رنج بی تو و روزهای بی فروغ برق مانند
با حروف و کلمات و جمله های کم طاقت کلام کنم
شعر از #خودم #محسن_رفیعی
اینستاگرام: https://www.instagram.com/mohsen_rafieih/
فروغ یه گفتگو داشت سه سال پیش گذاشته بودمش. البته از وبلاگ یکی از بچه ها که اون موقع معرفیش کردم. 
میگفت «کار بی فایده ایه شرح حال دادن. طبیعی که هر ادمی به دنیا میاد تاریخ تولدی داره در یک شرایطی بزرگ میشه اتفاقای معمولی که تو زندگیش میفته و از این دست چیزها و اما اگه این شرح حال توضیح دادن مسائلی که به کار ادم مربوط میشه در مورد من میشه شعر که برای من زوده هنوز موقعش نرسیده.» فکر میکنم باید به حرف فروغ گوش بدمو اتفاقای معمولی زندگیمو نگم و شر
رسد روزی که جسم و جانم در این درد و گریه تمام کنم
شوق و لذت زندگی یک عمر با فکر تو حرام کنم
فقط مانده ام چگونه رنج بی تو و روزهای بی فروغ برق مانند
با حروف و کلمات و جمله های کم طاقت کلام کنم
#محسن_رفیعی
اینستاگرام: https://www.instagram.com/mohsen_rafieih/
آباژور جدیدتفاوت های آباژور با لوسترلوسترها، نوروفروغ کلی و یک دست اتاق را آماده می‌کنند که در سود تمامی مبلمان اتاق بی آلایش و کم آب به لحاظ میایند. البته آباژورها با ساخت ناهمخوانی و سایه پر‌نور در فروغ، گوشه و کنار را از یکنواخنی و کسالت بیرون می‌سازند. به همین استدلال ادغام این دو دسته نوروفروغ در کنار هم و در یک دکورا سیون می‌تواند سبب ساز زیبایی طولانی تر شود. اتاق خواب مستلزم فروغ ملایم میباشد که معمولا از لوسترهایی به کار گیری می
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج
سحر نوید دهد صبح نور نزدیک است
زمان غم بسر آمد سرور نزدیک است

شفق زده است ز مشرق فروغ صبح امید
دهید مژده که روز ظهور نزدیک است
اللهمَّ عَجّل لِوَلیکَِ الفَرَج بِحَقِ اَلْزِینَبْ سَلٰامُ اَللّهْ عَلَیْها
ظهور بسیار نزدیک است⏳
زندگیشاید آن لحظهٔ مسدودی‌ستکه نگاه من در نی نی چشمان توخود را ویران می سازد!و در این حسی استکه من آن را با ادرک ماهو با دریافت ظلمت خواهم آمیختدر اتاقی که به اندازه یک تنهاییستدل منکه به اندازه یک عشق‌استبه بهانه‌های ساده خوشبختی خود می‌نگردبه زوال زیبای گلها در گلدانبه نهالی که تو در باغچه خانه‌مان کاشته ایو به آواز قناری‌هاکه به اندازه یک پنجره می‌خوانند ...
 
 
چند روز پیش یک سفر کاری رفته بودم به یک شهری حوالی همدان...
واقعا برایم دیدم همچنین شهری برام عجیب و سنگین بود.
شهری نبود که بگم به تازگی شهر شده
و حالا کمی جا داره تا ساختار شهریش تکمیل بشه
سال هاست که شهره، حتی زمانی که من هم نبودم!
ساختار شهری افتضاح، بعد نگاه که میکردی،
نمای خونه ها از بعضی شهرهای بزرگ تر به روز تر بود!!
چهره های مردم رو نگاه می کردی هیچ ردی از حیات نمی دیدی.
اصلا روح زندگی توی شهر نبود.
چشم های بی فروغ و آدم های خسته...
نمید
دوستی ازم پرسید: ازش خبر داری؟گفتم: نه هیچیگفت: تو هم ازش خبر نگرفتی؟سراغی ازش نگرفتی؟گفتم‌: نه! وقتی که رفته، دیگه سراغش رفتن نداره. دوست داشتن که زورکی نمیشهبا تعجب پرسید: برای برگشتنش هیچ کاری نکردی؟ براش نجنگیدی؟با خودم فکر کردم جواب سوالشو چی بدمفکر کردم جنگیدن برای یه آدم چه شکلیه؟ آدم چطور برای برگشتن یکی می جنگه؟ اصلا میشه برای عشق یه نفر جنگید؟ مگه نه اینکه عشق، صلحه آرامشه آزادیه، پس عشق و جنگ با هم جور در نمیان چند مدت پیش زندگی ن
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
 
فروغ در زندگی شیفته ی سرعت بود:« فقط برای من مساله ی سرعت مطرح بود. مثل اینکه این سرعت جوابی به خفقان و خاموشی درون من می دهد و برای من تسکینی است. وقتی با سرعت پیش می روم نمی توانم به چیزی بین
ایبنا : ترجمه مجموعه پنج کتاب فروغ فرخزاد به نام «باد ما را خواهد برد» جایزه بهترین ترجمه سال ۲۰۱۹ ترکیه را دریافت کرد. جایزه کتاب‌های جهانی یکی از مهم‌ترین جایزه‌های ادبی ترکیه محسوب می‌شود که ۲۷ سال است، هر سال در چند بخش ادبی مانند بهترین رمان، بهترین رمان پلیسی و بهترین ترجمه به آثار برگزیده اهدا می‌شود.
مکبوله آراس مترجم آثار فروغ توانست امسال یکی از برگزیدگان این جایزه باشد، او هنگام گرفتن جایزه آن را به کسانی که قبل از او سعی کرد
 
حافظه ام تموم خاطراتو میده کنار و میگه؛
فروغ گفته:
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون میبستند.‌‌
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره خون به بیرون میپاشید
وقتی زندگی من دیگر 
چیزی نبود بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم!
..
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب‌های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ :ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ : ﻣﺎﻝﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ....ﺎ ﺑ ﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥﻣﻢ : ﺪﺍﺸﻨﻪ
ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺎﺭ ﻣﻨﻨﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :ﺧﺮﺣﻤﺎﻝ ....ﺎ ﻤﺘﺮﺎﺭ ﻣﻨﻨﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥﻣﻢ : ﺗﻨﺒﻞ .
ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :ﻠﻪ ﺧﺮ ....ﺎ ﺑﺨﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥﻣﻢ : ﻣﺸﻨ .
ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻮﺷﺎﺭﺗﺮﻧﺪ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻢ :ﺮﺍﻓﺎﺩﻩ .....ﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻥ ﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥﻣﻢ : ﻫﺎﻟﻮ .
ﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺸﺘﺮ ﺧﺮﺪ ﻣﻨﻨﺪ ﻪ ﺑ
 آباژور جدید
نور یک دستور بسیار ضروری برای انسان به مراد انجام کار های متفاوت میباشد. معاش بدون‌نور غیر قابل تصور و معاش در دنیای بدون‌نور نا ممکن میباشد. آدم با تولید چراغ روشنایی کافی برای معاش در شب آماده نمود و و روز آپدیت با تغییر‌و تحول و پیشرفت تکنولوژی چراغ های مختلفی به بازار عرضه کرد. در دنیای امروزی امروز به جهت کمبود منابع انرژی و هزینه بالای ایجاد آن، انگیزه اصلی گزینش چراغ علاوه بر تامین فروغ و روشنایی کافی، صرفه جویی در مصرف
اگر مستضعفی دیدی ،
                         ولی از نان امروزت
 
 به او چیزی نبخشیدی ،
      به انسان بودنت شک کن!
 
                اگر چادر به سر داری ،
                           ولی از زیر آن چادر
 
 به یک دیوانه خندیدی
     به انسان بودنت شک کن!
 
               اگر قاری قرآنی ،
                        ولی در درکِ آیاتش 
 
دچارِ شک و تردیدی ،
   به انسان بودنت شک کن!
 
                 اگر گفتی خدا ترسی ،
                          ولی از ترس اموالت
 
 تمام شب نخوابیدی ،
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
چهل سال است ایران افتخار است/فروغ دین درآنجا آشکار است/زدستاورد آن بسیار گوییم/همیشه پرزلطف کردگار است/سلامی برامام وبر شهیدان/شکوه درزمستان چون بهاراست/ولایت هست آرامش به کشور/کلامش بهردشمن ذوالفقاراست/چهل سالی گذشته از طلوعش/که یارانقلابی بیشماراست/بصیرت بخش مادین است ورهبر/خدارا شکر او زلف نگار است/رسد پرچم به دست مهدویت/که شیعه بهراو در انتظاراست/
بر چهره اش نگر که بود سرد و‌ بی فروغ
بر چهره اش نگر که ندارد نشاط و‌ روح
اما بود به چهره هنوز از زمان پیش
وی را اثر ز نیت و‌همت نه کم نه بیش
اینک که منجمد شده آن سیل پرخروش
بر ورطه ای معلق وباشد دگر خموش
عاری بود ز غرش ترس آفرین پیش
جاری بود به ظاهر و ساکن درون خویش
'' یه وگه نی باراتینسکی شاعر روس ''
من به تو خندیدم
چون که می دانستمتو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدیپدرم از پی تو تند دویدو نمی دانستی باغبان باغچه همسایهپدر پیر من استمن به تو خندیدمتا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهمبغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من وسیب دندان زده از دست من افتاد به خاکدل من گفت: بروچون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرامحیرت و بغض تو تکرار کنانمی دهد آزارمو من اندیشه کنان غرق در
سلام یک ناشر چینی کتاب آموزشی برای کودکان منتشر کرده و در اختیار ناشر ایرانی قرار داده. طرف ایرانی هم با درک مسئولیت اجتماعی کتاب را ترجمه کرده و رایگان منتشر کرده است (ترجمه‌ی فروغ فرجود).کار بسیار خوبی است چون می شود به جای ترساندن بچه ها و ایجاد رعب و هراس در قلب کودکانه شان، این کتاب را در اختیارشان گذاشت.
جهت دانلود کتاب بصورت pdf  از اینجا اقدام کنید.
یک:یادت هست؟همان روزها که هیچ چیز خوب نبود...؛یک ساعتی قبل از اذان بیدار میشدم و رادیو را روشن میکردم،دل میدادم به صدای حامد مشکینی.ساعت ۶ که میشد، صدای ”وطنم” خواندنِ سالار عقیلی و نسیم صبحگاهی میپیچید در هم و خون در رگ های آدم جاری میکرد!
توی همان حال و هوا لباس میپوشیدم، کتاب شعر برمیداشتم، هدفون رو میگذاشتم توی گوشم و میزدم بیرون!صدای خش دار خسرو شکیبایی ”حال همه ما خوب است”ِ صالحی و ”آفتاب میشود”ِ فروغ را زمزمه میکرد.
به گمانم همان وق
قسمت اول را بخوان قسمت 48
گلشیفته آن را گرفت و به اتاق رفت تا آن را بپوشد.
با ذوق و هیجان خودش را نگاه کرد و با شوق دور خودش چرخی زد.
لباس سفید بود و آستین هایش کمی پایین تر از آرنجش می آمد و کمی پف داشت.
کاملا اندازه اش بود و به تن و هیکل ظریف و لاغرش می آمد.
با لبخند از اتاق بیرون رفت. هر دو با دیدن او چشمشان برقی زد.
شهین گفت: ماشاالله چقدر بهش میاد. لباس بختشه دیگه!
گلشیفته متعجب شد. لباس بخت دیگر چه بود؟!
زینت هم تایید کرد و با شهین که می خواست برو
و من افتادم زخمی بر خاک
دخترک رفت و پسر نیز مرا تنها بر خاک گذاشت
خنده و گریه یشان رفت به باد
سیب دندانزده ی خاک آلود
اینچنین می گوید :
ساعتی رفت و من آزرده شدم
همه در فکر شدم چه کسی من را  از زمین بر خواهد داشت
چه کسی باز مرا خواهد خواست
که صدایی آمد کولی غمزده ای دید مرا ا
اشک شادی در چشم
از زمینم بر داشت
و مرا با خود برد
او که در گوشه ی مخروبه اطراف دهات
پدر پیری داشت
شاد و خندان به پدر کرد سلام
پدر امروز خدا سیبم داد
تا که باهم بخوریم
جای دندا
در 8 فروردین
1367، خیانت تاسف بار رجوی به ایرانیان و تعرض به خاک ایران از طریق انجام عملیات
موسوم به آفتاب شکل گرفت. رجوی با حمایت صدام عملیاتی در منطقه فکه را رقم زد و از
آنجا که موفق به کسب نتایج رضایت بخش برای بعثی ها شد، از آن به بعد، او صدام را
به افزایش حملات علیه کشورمان تشویق می کرد. حملاتی که منجر به شهادت و اسارت
تعداد زیادی از هموطنانمان می شد.
رجوی همچنین
کمتر از سه ماه بعد عملیات چلچراغ را صورت داد و در این عملیات خائنانه نیز که با
حما
می خواهم بگویم که معذرت می خواهم. می خواهم بگویم که دلم برایتان تنگ شده. میخواهم بگویم هر باز که به چهره هاتان نگاه می کنم دستانم را مشت می کنم تا اشک نریزم.
می خواهم بگویم که این روز ها هر وقت عکس شما جایی در رسانه ها باز می شود، مردم تند تند ردش می کنند. یک دسته که قلبشان پاره پاره‌ست و می خواهند از متلاشی شدنش جلوگیری کنند و عده ی دیگر راستش را بخواهید خب، ناراحتند ولی غمگین نیستند که دشمن شاد نشود. فقط متاسف اند که اینطوری شده هرچند که شما ب
آخرین پرنده را هم رها کردماما هنوز غمگینمچیزى در این قفس خالى است که آزاد نمى شود
+ گروس عبدالملکیان
+ توضیح عنوان: فروغ فرخزاد می گوید: "پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است"
+ از این به بعد به جای غر زدن، شعر می نویسم! ^_^ نظرات پستهایی که فقط شعرند بسته است؛ چون انتظار هیچ بازخوردی ندارم. فقط می خواهم با نوشتن خودم را رها کنم.  نظرات پستهای قبلی باز است.
به قلم دامنه : به نام خدا. خواستم در این روزهای رمَضانی -که ماهی برای برکت و نیایش و عشق و ضیافت است- لای نیایش «در برابر خدا» از مرحوم فروغ فرخزاد در کتاب «اسیر» را درین صحن باز کرده‌ و وی را از یاد نبرده باشم. اشعارش درین نیایش، بلند و چند فراز است. من دو فرازش را کمی شرح می‌کنم، گرچه شعرش کاملاً گویاست و زلال.
 
آنجا، که آنگاه به‌ژوفی می‌سُراید و شوقِ به سویِ غیرِ خدا دویدن را تقبیح می‌کند و از خدا می‌طلبد دیدگانِ او را از این شوقِ به غیر -که
 
بی‌خرد آگه ز حَدِ شوکت خورشید نیستروز، همان شب، بِنِگَر نور و فروغ آنِ کیست
پهنه‌ی آفاق پر از تابش انوار اوستدور شب و روز همه طاعت گفتار اوست
روزی اگر باطن هر ذره به جان بنگریجز کشش عاشق و معشوق در آن ننگری
ای دل مشتاق چنان باطن آن ذرّه باشدر کش و قوسی به ره یار فراغرّه باش
بوسه‌ی شب بر رخ روز است به وقت سحرزنده به عشق است و نمیرد شب و روز ای بشر
#یزدان_مشایخی۱۹آذر۱۳۹۸
چند روزی‌ست باید گوشه ای بنشینم، اخم پیشانی ام را پررنگ کنم و خیره به نقطه ای نامعلوم، در فکر فرو روم تا به خاطر آورم اگر همه چیز این‌گونه نمیشد، دلم میخواست چه شود.
دلم میخواست کجا باشم.
نخ چندمِ کنت را کجای جهان خاموش کنم یا دستم را با مهر روی جلد کدام کتاب بکشم.
بعد اخم هایم را بیشتر در هم کنم و به خاطر بیاورم روزی دلم میخواست ادبیات بخوانم. آخر میدانی؛ واژه‌های مسحور کننده‌ی مولوی تنها چیزی بودند که هیچوقت از آنها خسته نمی‌شدم.
اشک‌های
ای به نور هدایتت امروزهمه در انتظار صبح سپیدالسلام علیک روح اللهالسلام علیک یا خورشیدبا تو شب‌های بی‌فروغ زمینناگهان روز تازه‌ای دیدندانقلابی شد آسمانِ خیالبه جهان نور ربنا تابیدصفحه صفحه عبور در تاریخحال ما را عجیب می‌گیردتو به تاریخ ما دوباره زدیرنگی از افتخار، رنگ امید
ادامه مطلب
شیعه قلبش کنون چه طوفانی است/چهره اش ازفراق، گریانی است/ازشهادت شنیده بر سردار/داغ او گریه رافراوانی است/استقامت خلوص در آن مرد/اسوه ای بر نگارایمانی است/دشمنان قطعه قطعه اش کردند/کاردشمن همیشه شیطانی است/انتقام خدا زآمریکاست/مسلمین را فروغ رحمانی است/وحدت وشکوه آمد باز/افتخاری زخاک ایرانی است/رهبری دارد از تبار حسین/اوعلی سیدخراسانی است/سربدار همیشه دارد او/دررکابش نگر سلیمانی است/رهرو بابصیرتی دارد/بعد سختی نمای آسانی است/از شهادتش هم
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم...
#فروغ فرخزاد
‌‏
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
ماه دی یعنی طلوع انتظار انقلاب/درحمایت از ولایت افتخار انقلاب/آمده تاج بصیرت برقلوب مومنین/گوهروحدت فروغ آشکار انقلاب/زمزم دلهای امت درولایت محوری است/هرزمانی عشق مردم روزگار انقلاب/دشمن دین هرکجایی خوار ورسوامیشود/نقش بسیارحماسه در نگارانقلاب/برامام وبرشهیدان ده سلامی مستمر/باولایت تاشهادت در بهارانقلاب/رهبرفرزانه ما گشته الگوی کمال/شدکلام ناب مولا خوشگوارانقلاب/هست ایران ولایی اسوه کل جهان/لطفها دارد به ملت کردگار انقلاب/کن دعااز
مثلا تعبیر خواب چشم زخمی متفاوت از تعبیر خواب چشم سبز است. فردی ممکن است تعبیر خواب عفونت چشم به کارش بیاید و فردی دیگر هم تعبیر خواب کور شدن چشم دیگری مد نظرش باشد. ما در این مقاله از پارسی نو سعی کرده ایم تا به تمام این موارد از جمله تعبیر خواب آسیب دیدن چشم اشاره کنیم. ما را تا پایان این مقاله همراهی کنید.
 
تعبیر کلی چشم در خواب
آن چه در زندگی ما عزیز و گرامی است در خواب های ما به صورت چشم ظاهر می شود. اگر در خواب احساس کنید که دیدگان شما کم فر
از دروغ گفتن باکی ندارد. به خیال خود، گمان می کند سود می برد. به هر کس که می رسد از زرنگی خود در بهره بردن از فرصت ها، سخن می گوید. بیچاره نمی داند که خداوند نور و سود را در گفتار و کردار راست و درست قرار داده و او مدت هاست گرفتار سنت الهی امهال شده.قیامت که فرا رسید، در دادگاه عدل الهی، هر آن چه با دروغ و حیله از دیگری ربوده را از وی باز پس گیرند.
"هر که برای برادر مؤمن چاهی بکند، سرنگون در آن افتد."
تفسیر جوامع الجامع ج 2 ص 322
زنگ زدم. نشناخت. بعد به حالت سوالی اسمم را صدا زد و در کسری از ثانیه که طول کشید تا از حرف اول اسمم به حرف آخرش برسد، صدایش خش گرفت و گریه کرد. اینبار نخندیدم. حرف زدیم. گریه کرد. وقتی میخواستم قطع کنم با گریه و التماس گفت: "نه. نه. نه. قطع نکن." قطع کردم. التماس صدایش دلم را لرزانده بود. از بلاک درش آوردم و بهش پیام دادم. تمام روز منتظر بودم حالا که بلاک نیست پیام بدهد. تمام روز از خودم پرسیدم "یعنی حالا چیکار میشه؟ آخرش چیکار میشه؟ چیکار کردی الهه؟ " 
عمومامه دیشب رفت.
به قول عمه طاووس که امروز مویه می کرد:"اسبابت را جمع می کردی و می گفتی می خواهم بروم خانه ام...، بِرارم..."
بالاخره رفت خانه ی خودش.
چند روزی بود که حالش دوباره بد شده بود.
ساعتی پیش از مردنش، زنگ زدم به عموحسن. گفت چیزی نخورده است. حتی نتوانسته بود لیوانی شیر بخورد.
قطع که کردم گریستم- این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست...
ساعتی بعد گوشی ام که زنگ خورد، گفتم یا الله!... فهمیدم. پدرم خبر داد.
...
خواهش های فروغ بی ثمر بود...؛ مثل کسی که می
درانتظارمهدی و لطف وعطای حیدریم/دلداده آل نبی با حضرت پیغمبریم/درروی سر قرآن بود تامعرفت حاصل شود/ماتشنگان عاشقی ازآن فروغ کوثریم/سوی بقیع وکربلا دست توسل برده ایم/مااشکریز زینب وآل نبی سروریم/اندرشب قدرخدا تقدیرما عشق علی است/با این ولایت محوری اندر جهانی برتریم/نومیدشیطان میشود از زمزم دلدادگی/دنبال پیروزی دین باآن شکوه دیگریم/ایران اسلامی شده آماده روز فرج/بهرظهورمهدوی مادر رکاب رهبریم/
سخت است بهرمرتضی بی همسری بی یاوری/دیگرنباشد خانه اش آن جلوه پیغمبری/ازبعدزهرای جوان رفته فروغ منزلش/تنهای تنهاگشته است مولاعلی حیدری/گریه درون خانه اش بازمزم چشمان نگر/کس رانباشدتاکندبهریتیمان مادری/آغاز راه کربلا با سختی برشیعیان/برزینب اومیرسد چون داغهای دیگری/این داغ زهرامی برد جان علی رابارها/گشته مهیابارها بهردفاع رهبری/مرهم برای مرتضی روزظهور مهدی است/یک روز برشیعه رسدآهنگ پورعسکری/
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه‌ای از رویش شد
با که گویم ستم عشقش را...
فروغ فرخزاد
@Parsa_Night_narrator
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 1280×1242]
مشاهده مطلب در کانال
عمومامه دیشب رفت.
به قول عمه طاووس که امروز مویه می کرد:"آرام نمی گرفتی، اسبابت را جمع می کردی و می گفتی می خواهم بروم خانه ام...، بِرارم..."
بالاخره رفت خانه ی خودش.
چند روزی بود که حالش دوباره بد شده بود.
ساعتی پیش از مردنش، زنگ زدم به عموحسن. گفت چیزی نخورده است. حتی نتوانسته بود لیوانی شیر بخورد.
قطع که کردم گریستم- این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست...
ساعتی بعد گوشی ام که زنگ خورد، گفتم یا الله!... فهمیدم. پدرم خبر داد.
...
خواهش های فروغ بی ثمر بود.
فاطمه(س) مادر شده است قند در دل علی(ع)آب میشود از لبخندهای ریز فاطمه (س)
پدر می آید تا به دخترش هدیه مادر شدن را بدهد

پدر بغض میکند و نگاهی به چشمان پر از خوشحالی دختر چقدر جای مادرت خالیست  علی(ع)قنداقه  را به دست پدر میدهد پدر  چشمانش را میبندد صورتش را نزدیک میکند به صورت نوزاد نفس هایش به نفس های کودک گره میخورد چشمانش را باز میکند و میگوید در آسمان ها این کودک را حسن صدا میکنند
پدر نگاهی به چشمان مظلومانه حسن میدوزد و او را  به سینه خود میچس
جمعه های آخرسال است ودلهامنتظر/کهکشان وسال وماه وکل دنیامنتظر/آل احمدهم یکایک مژده وصلش دهند/قلب پاک مرتضی وچشم زهرامنتظر/کربلابهرقدومش نورباران گشته است/جمعه هاشدندبه خوانش تابه فردا منتظر/شیعیان اندرفراقش اشک زمزم کرده اند/هربهارو هرمحرم دشت ودریا منتظر/چشمهاشدبی فروغ واشکبار حضرتش/کشورایران و رهبرگشت آقا منتظر/هست درآمادگیها زمزم وشوق وصال/حضرت مهدی خودش هم هست اینجامنتظر/پس بیاای یوسف حق تاظهورت رخ دهد/گنج زیبای عدالت سوی برپامن
سبط پیغمبر تویی یا مجتبیزاده حیدر تویی یا مجتبینور چشم فاطمه دخت نبیحامی مادر تویی یا مجتبیدر سپهر پر فروغ پنج تنچارمین اختر تویی یا مجتبیخوبی خوبان همه اندر تو جمعکان سیم و زر تویی یا مجتبیسرور اهل جوانان بهشتبر کریمان سر تویی یا مجتبیخانه ات را در به روی خلق بازاجود و اکبر تویی یا مجتبیبا فقیران حشر و نشرت بی نظیرلطف را مظهر تویی یا مجتبیچهره ات یادآور ختم رسلبا شکوه و فر تویی یا مجتبیدر شجاعت برتر از وصف و بیاناز یلان برتر تویی یا مجتبید
برای توی مینویسمبله، خود خودت. همان جوهر. همان که آدم‌ها نمیفهمندش. من میفهمم. میدانم.من فروغ چشمان تو را میشناسم. پشت صدای بلندت، ضربان نازک قلبت را میشناسم. خنده‌های تو حتما به معنای خنده‌ی چشمانت نیست. من خنده‌های قلبت را میشناسم. تو همان آشنای دوری که دیر دیدمت. ای تو که دلت به وسعت دریاست، به کوچکی قرص ماه از روی زمین و به نازکی ساقه‌ی گندمی در تابستان. با توام.‌ تویی که بوی تلخ تنهایی‌های دنجم را میدهی. و رنگ دوست داشتن‌هایت تاریک است
آه ای طلای سیاه - آه ای عمر تباه
آه ای سایه ی ماه - آه ای حکم گناه
آه ای رفعت خون - آه ای ماه جنون
آه از سینه برون - آه رنج تو کنون
باز شادی دروغ - باز رویای « فروغ »
آه بد نامی ما - آه رویای جنون
آه
سرهای پر از گوگرد
افکار پر از آتش
اعضا و تن چوبی - بهر تو چه میجویی
بهر تو که محبوبی - بهر تو که مطلوبی
خسته ، پر از اندیشه - اندیشه آزادی
آزادی اندیشه - آزادیه درشیشه
یک مشت به سر ، ریشه 
خشکاندن صد ریشه
اما تو نمیمانی - یک شعله طوفانی
یک شعله بی اتمام - یک شعله
پیام ماه مبارک فروغ ایمان است/شکوه بندگی ما برای رحمان است/نمازوروزه مومن طلوع اخلاصش/مثال تیر خلاصی به چشم شیطان است/نگارخوب دعاها ز دیده می بارد/قبول حضرت ایزد برای انسان است/سحربه وقت نیایش وصال حاصل شد/صفای بنده عابد نگار جانان است/به عشق آل محمد بروولایی باش/برای مردمسلمان شفای قرآن است/همیشه حفظ فضیلت برای مالازم/نشان خوب بصیرت گذشتن ازجان است/عطای ماه مبارک به یوسف زهرا/برای روزظهورش دعای ایران است/
در دوران هشت سال دفاع مقدس که اوج مقاومت و ایثار مردم و رزمندگان ایران اسلامی بود منافقین کوردل و بی ­‌بصیرت به دامان دشمن پیوسته و به صورت مستقیم و غیر مستقیم مترصد ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ایران و رزمندگان اسلام بودند. در مقاطعی از جنگ تحمیلی به خبرچینی و کار‌های اطلاعاتی و در مقاطعی دیگر مستقیماً با پشتیبانی تدارکاتی، اطلاعاتی و آتش رژیم بعثی صدام و استکبار جهانی به خراب کاری، ترور و حتی حضور در جبهه‌ های نبرد می ‌پرداختند که به
 
 
نشان بده به خودت درد بی صدایی را و توی قصه ببین خواب دلربایی را 
 
سکوت کن که جهان تشنه صدای تو نیست به گوش باد بخوان راز خودستایی را 
 
میان این همه اندوه ممکن بشریبگو که دوره کند شیوه خدایی  را 
 
بگو که وعده‌ی ما از ازل همین بوده است که ما که بنده‌ی اوئیم بی وفایی را.‌‌.‌.
 
میان عاشق و معشوق فرق بسیارست کجا بگسترم این سفره گدایی را؟!
به خاطر همه‌ی دردها صبوری کن
که عشق می زند آن ضربه نهایی را
 
# زهرا_محمودی#شعر_زنان#غزل
⛱️همه خواندن
دانلود #فیلم_ایرانی " دخترعمو و پسرعمو "
ژانر: #کمدی، #خانوادگی
سال تولید: 1396
تاریخ انتشار: 1397
کارگردان: روح انگیز شمس
بازیگران: مجید صالحی، نیوشا ضیغمی، لاله مرزبان، فاطمه گودرزی، مریم امیرجلالی، محمود عزیزی، مهدی صبایی، نسیم فروغ، معصومه محمدپور و…
ادامه مطلب
یک:یادت هست؟همان روزها که هیچ چیز خوب نبود...؛یک ساعتی قبل از اذان بیدار میشدم و رادیو را روشن میکردم،دل میدادم به صدای حامد مشکینی.ساعت ۶ که میشد، صدای ”وطنم” خواندنِ سالار عقیلی و نسیم صبحگاهی میپیچید در هم و خون در رگ های آدم جاری میکرد!
توی همان حال و هوا لباس میپوشیدم، کتاب شعر برمیداشتم، هدفون رو میگذاشتم توی گوشم و میزدم بیرون!صدای خش دار خسرو شکیبایی ”حال همه ما خوب است”ِ صالحی و ”آفتاب میشود”ِ فروغ را زمزمه میکرد.
به گمانم همان وق
نام فیلم: #باد_ما_را_خواهد_برد | کارگردان: #عالیجناب_عباس_کیارستمی___- از بس این دِه‌تون دوره!  می دونی ما چندوقت ...پسر بچه اجازه نمی دهد مردی که داخل ماشین است و مشغول صحبت است، حرفش را ادامه دهد، می گوید+ نزدیکه- نزدیکه؟!+ ها- شما خودتون چطوری دِه‌تون رو پیدا می کنید؟!+ من از کوچیکی اینجا پیدا شده ام، دیگه می دانم اینجا رو___در "باد ما را خواهد برد" ، باز هم بازیِ نابازیگران را می بینیم، افرادی محلی که اصلا نمی دانند تلویزیون چیست و الفبای فیلم چیس
تماشگر بازی کودکان اگر بوده باشید . این تصویر اشنا را گمانم بسیار دیده اید : کودکی دغدغه دارد که اسبلب بازیهایش را دیگران نبرند و به بازی نگیرند .-مال خودم است ، به کسی نمی دهم !
وعروسک و تفنگ وماشین و توپ وکتابش را محکم تر به خود می فشارد .
کودکان دیگر _ طعنه زده یا نزده ، جنجال کرده یا نکرده _ لاجرم پی بازی و جست و خیزشان می روند و کودک را تنها می گذارند . در گوشه ای تنها ، با دستانی پر از بازیچه های فر یبنده و رنگارنگ ، اما بی خاصیت . شادی ولذت و زند
در ستایش سرور جوانان اهل بهشتسبط پیغمبر تویی یا مجتبیزاده حیدر تویی یا مجتبینور چشم فاطمه دخت نبیحامی مادر تویی یا مجتبیدر سپهر پر فروغ پنج تنچارمین اختر تویی یا مجتبیخوبی خوبان همه اندر تو جمعکان سیم و زر تویی یا مجتبیسرور اهل جوانان بهشتبر کریمان سر تویی یا مجتبیخانه ات را در به روی خلق بازاجود و اکبر تویی یا مجتبیبا فقیران حشر و نشرت بی نظیرلطف را مظهر تویی یا مجتبیچهره ات یادآور ختم رسلبا شکوه و فر تویی یا مجتبیدر شجاعت برتر از وصف و بی
    اون قسمت پام که قبل از عید رو بریدم، هنوز کامل خوب نشده، پوستش هنوز مو نداره، صاف نشده و مهم تر از همه اینا، هیچ حسی هم نداره، شده یه شکاف با شخصیت مستقل خودش.
    اون قسمت از قلبم هم که دست خاطرات بچه ها بود با نسبت کمی که در من داشت هم شده مثل پوست پام، شکسته شکسته، بی حس، کاری که این دوستان با هم کردن هم مارو زارتی انداخته بین این شکاف، رو به پایین تا مرکز بی گرانش در کران افق خاطرات به جامونده از نسخه قبل شاخ شدن اونها!
    سقوطی که تنها کار
خوب که نگاه کنم می‌دانم پارسال شب قدر چه چیزهایی خواسته‌ام. اما قبل‌تر از آنها را به یاد نمی‌آورم. انگار که حافظه‌ام از تمام آنچه روزگاری می‌خواستم کاملا پاک شده باشد، چیزی از خواسته‌های جزیی گذشته به یاد نمی‌آورم. من عادت کرده‌ام به همین اتفاق‌های جزیی کوچک تا بتوانم زندگی کنم. تمرکز کنم بر انچه که در زمان حال رخ می‌دهد تا بتوانم بدون توجه به گذشته و آینده زندگی کنم.
اما این روزها تماما گذشته‌ام. لحظه‌های حال سخت و جانکاه‌اند. تلاش
مدتها بود از فضای مجازی خودخواسته فاصله گرفته بودم تا اینکه ویروس کرونا هم که از مخلوقات ذات اله است من و مردم دنیا رو همون طور که به درون خانه ها برد به درون خودشون هم برد . دیدم فاصله زیادی بین من و خیلی از زوایای زندگی م ایجاد شده . دست به کار شدم . به دوست داشتنی هام فکر کردم به خاطراتم که کم فروغ شده بودند و به همه چیز نگاهی دوباره کردم . واقعا برسر خودمون چه آوردیم . به نظرم استقرار و سکینه اصالت درست نگریستنه. شیطان همان طور که ابناء بشر رو ب
نام نویسی ارشد فراگیر پیام نوروفروغ 99 ابتدا شد. در‌پی این اطلاعیه ، همگی داوطلبان می‌توانند بعد از دانلود دفترچه نام نویسی و گزینش حرفه ارشد فراگیر نسبت به نام نویسی و تعیین فن ، مبادرت کنند. داوطلبان گرامی برای نام نویسی درین دانش کده و تعیین حرفه محل های یگانه خویش ، همانند هرساله میتوانند در آخرها مهر ماه و یا این که اوایل آذرماه با به کارگیری از سامانه وب سایت جمهوری اسلامی ایران علم آموزی نسبت به نام نویسی ، مبادرت کنند.
یکی‌از نکات م
دکوراسیون داخلی دفتر کارتهران
چینش داخلی محل کار و یا این که شرکتهای بزرگ عمل راحتی است البته طراحان داخلی معتقدند که پباده سازی دکورا سیون داخلی دفتر کار کوچک نیاز به اعتنا و درک کردن نکات کاربردی است .
ما در‌این مقاله قصد داریم به شما ترفند هایی را توصیه دهیم تا بتوانید به راحتی دفتر کوچک خویش را دکوراسیون فرمایید . در پباده سازی چیدمان دفترها کوچک دو اصل را مدام می بایست در حیث داشته باشیم .
به کارگیری باصرفه از محیط و پاک و آراسته بودن هس
شُد جمهوری اسلامی به پا
 
که هم دین دهد هم دنیا به ما

از انقلاب ایران دِگر
 
کاخ ستم گشته زیر و زِبَر

تصویر آیندهٔ ما،
 
نقش مراد ماست

نیروی پایندهٔ ما،
 
ایمان و اتحاد ماست

یاریگر ما دست خداست
 
ما را در این نبرد او رهنماست
         در سایهٔ قرآن جاودان         
     پاینده بادا ایران     
....
 
 

آزادی چو گل‌ها در خاک ما
 
شکفته شد از خون پاک ما

ایران فرستد با این سرود
 
رزمندگان وطن را درود

آیین جمهوری ما
 
پشت و پناه ماست

سود سلحشوری ما
 
 
 
 
آیا شما که صورتتان را
در سایهٔ نقاب غم‌انگیز زندگی
مخفی نموده‌اید
گاهی به این حقیقت یأس‌آور
اندیشه می‌کنید
که زنده‌های امروزی
چیزی بجز تفالۀ یک زنده نیستند؟
گوئی که کودکی
در اولین تبسم خود پیر گشته است
و قلب — این کتیبهٔ مخدوش
که در خطوط اصلی آن دست برده‌اند —
به اعتبار سنگی خود دیگر
احساس اعتماد نخواهد کرد
 
شاید که اعتیاد به بودن
و مصرف مدام مسکن‌ها
امیال پاک و ساده و انسانی را
به ورطهٔ زوال کشانده‌ست
شاید که روح را
به انزوای
+ دلم برای قدیم تنگ شده. 
+ پنجشنبه بعد از ظهرهای تابستون که بابا میومد خونه و ی روزنامه همشهری توی دستش، میپریدم و روزنامه رو از دستش میقاپیدم و از میونش دوچرخه رو برمیداشتم، از اول تا آخرشو میخوندم! شعرایی ک دوسشون داشتم رو مینوشتم یا حفظ میکردم، نقاشیایی که خیلی قشنگ بودن رو میکشیدم! گاهی نامه مینوشتم براشون! چ روزای قشنگ و بی دغدغه ای بودن! 
+ صدای جیرجیرک میاد! عاشق صداشم! عاشق اینکه سکوت محض باشه و صدای جیرجیرک! 
+ دلم دریا میخاد! شبهای دری
بعد از کلی حرف زدن با مریم وقتی سمانه خوابش برده بود ، درباره ی همه چیز ، اول از رسانه شروع شد ، عاملیت و این داستانا، بعد انقلاب اسلامی و بعدش امام ها و احادیث...آخرش مریم گفت اینکه از این بحث میپریم به اون بحث یعنی اینکه هیچی نمیدونیم...:)
بعد سر کلاس روان شناسی خوابیدم:]]]
بعد کلاس تصمیم گرفتیم بریم بوفه چای بزنیم،  وای که چه بارونی :)
وای که چقد بهار قشنگه ... فک کنم بعد از ۱۸ سال فصل مورد علاقه مو پیدا کردم^^
چایی رو آوردیم تو حیاط و فروغ همینطور ا
شیرین من بمان مگر این روزگار تلخ
فرهاد خسته را به نگاهی امان دهددر زلف شب گره بزن آن زلف مست را
شاید شبم به سوی تو راهی نشان دهدحرفی بزن که عشق به هر واژه گل کند
ما را نصیب دیگری از این زمانه نیستبا من از عاشقانه ترین لحظه ها بخوان
حتی اگر هوای دلی عاشقانه نیست
....
خیلییییییییی وقت بود یه آهنگ نتونسته بود رو روانم تاثیر بذاره...
آهنگ های علیرضا قربانی اغلب اوووقااات این قابلیتو داره واسه من ‌..اونم به خاطر شعر هاییه که مکمل یه صدای منحصر به فرده
​​​​​_میشود از عشق برایم بگویی؟_عشق لحظه های با او بودن است.  احساس ناب خوب بودن است. عشق یعنی این لبخند پر فروغ، ذکر با من بمون با من بمون . عشق در آغوش کشیدن نیست، احساس میان دو دوست نیست . حتی بوسه ها را در بر نمی گیرد. عشق تنها با او بودن است . در رکابش دویدن است . عشق یعنی سجده و میثاق او ، احساس ناب دیدار او . من معشوقی بی نظیر دارم . حرف های نا گفتنی دارم . بشنو از من این نوا را که تا او هست هستم . من بی او تاب تحمل ندارم. صبر  نداشتن ها و نبودنش
ای به نور هدایتت امروزهمه در انتظار صبح سپیدالسلام علیک روح اللهالسلام علیک یا خورشیدبا تو شب‌های بی‌فروغ زمینناگهان روز تازه‌ای دیدندانقلابی شد آسمانِ خیالبه جهان نور ربنا تابیدصفحه صفحه عبور در تاریخحال ما را عجیب می‌گیردتو به تاریخ ما دوباره زدیرنگی از افتخار، رنگ امید
ادامه مطلب
حسین آهی درگذشت.
درگذشتن را برای یک شاعر چگونه باید معنی کرد؟ من از او هیچ کتابی نخوانده ام که کوتاهی اش و ضررش بر گردن خودم است، اما جسم شاعری می رود، تکلیف کلماتش چیست؟
به رسم همیشگی ما وقتی کسی رفت یادش می کنیم، من هم یادم افتاده تا یاد او کنم که بسیار بسیار خوانده و تحقیق کرده. او که شاعر بود و غرق در شعر. عاشق و شیفته ی وزن و آهنگ ِکلام بود و برای عروض و بحور شعر فارسی بسیار نوشت و خواند و جست و جو کرد. اما همیشه وقتی پیشینه کسی را در این زمینه
سه شنبه وسط هفته ایستاده است وتنهایی ازش می باردنه پای رفتن داردنه دلِ ماندن...سه شنبه ها می توانم بفهمم مادر چرا با فروغ اشک می ریزدسه شنبه ها می توانم بفهمم وقتی پدر می گوید از من گذشته استشما فکری به حال باغچه کنید،منظورش از باغچهتنها همان رُز کنار حیاط استسه شنبه ها می توانم بفهمم کجا ایستاده ام و چقدر غمگینم...و من فکر میکنم ،فکر میکنمتو را شبیه سه شنبه ها دوستت دارمانبوهم از دوست داشتنتاماچه دلتنگ ؛سه شنبه ها وسط دوست داشتنت می ایستمتنه
ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده
خوش‌تر ز چشم مستت چشم جهان ندیده
 
همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت
گیتی نشان نداده ایزد نیافریده
 
هر زاهدی که دیده یاقوت جان فزایش
سجاده ترک کرده پیمانه در کشیده
 
بر چهره بخت نیکت تعویذ چشم زخم است
هر دم و ان یکادی ز اخلاص بردمیده
 
بر قصد خون عشاق ابرو و چشم شوخش
گاه این کمین گشاده گاه آن کمان کشیده
 
تا کی کبوتر دل باشد چو مرغ بسمل
از زخم ناوک تو در خاک و خون تپیده
 
از سوز سینه هر دم دودم به سر درآید
چون عود چند
انجمن‌ها از خدا دارد دلمحرف‌های آشنا دارد دلم
بهر بی‌دردان جفا چون تیغ زهربهر بیماران شفا دارد دلم
گفت با ما این همه تبعیض چیست؟گفتم انواع وفا دارد دلم
با خوشان رسم و آیین و بزکخوشه‌های ناسزا دارد دلم
با قوی‌قلبان جهد و راستیبوسه‌های بی‌هوا دارد دلم
هر چه حکم عشق جاری در منستبی‌هوا بر روح‌ها دارد دلم
از فروغ مشعل مردان عشقآتش بی‌انتها دارد دلم
نور می‌بارد به ره‌گم‌کردگانبینوایان را نوا دارد دلم
هر که را نزدیک شد دیدارهااز ره پنهان
بسم الله الرحمن الرحیم 
این نام کتابی از آثار و تالیفات آیت الله العظمی جعفر سبحانی دام ظله است 
 سال اول که وارد حوزه شدیم جزء برنامه های فرا درسی حوزمون مطالعه این کتاب بود که الحقو الانصاف بجا بود 
از ویژگی های خاص این کتاب چند مطلب رو عرص کنم که از همهش بیشتر برام مهم بود ؛

این کتاب تاریخ تحلیلی بود و فقط داستان تعریف نکرده بود و رد بشود 
البته برخی از این تحلیل ها وبیان داستان ها قابل تامل و یا رد کردن هم هست ، اما کلا خیلی مفیده
این کتاب
گاهی هم لازمه با خودت تنها باشی تنهای تنهای تنها که وقتی میری سرکلاس بشینی یه گوشه اون ته و هیچ کس کنارت نباشه که توی سلف تنها بشینی و توی ساعتای بیکاری بری بشینی لبه ی همون پنجره که پاتوق همیشگیه و موقع برگشتن تو بارون و زرد و نارنجیای پاییز که تو دانشگاه تهران خوشگل تر از همه جاس با خودم قدم بزنم و آهنگ گوش بدم و مترو خلوت و بی سروصدا باشه و وقتی میرسی خونه هیچ کس منتظرت نباشه و خونه بوی قرن ها تنهایی بده و تنها چیز تازه و خوش رنگ و لعابش گلای
گاهی هم لازمه با خودت تنها باشی تنهای تنهای تنها که وقتی میری سرکلاس بشینی یه گوشه اون ته و هیچ کس کنارت نباشه که توی سلف تنها بشینی و توی ساعتای بیکاری بری بشینی لبه ی همون پنجره که پاتوق همیشگیه و موقع برگشتن تو بارون و زرد و نارنجیای پاییز که تو دانشگاه تهران خوشگل تر از همه جاس با خودم قدم بزنم و آهنگ گوش بدم و مترو خلوت و بی سروصدا باشه و وقتی میرسی خونه هیچ کس منتظرت نباشه و خونه بوی قرن ها تنهایی بده و تنها چیز تازه و خوش رنگ و لعابش گلای
 
 ولنتاین بهانه ای ست برای کسانی که دنیایشان خالی از شاملو و فروغ است
  نه برای من که هر روز خدا بهانه می تراشم تا از حادثه ی چشمانت شعر بگویم
  نه برای من که مُهر دوست داشتن ات درتمام صفحات تقویم ام حک شده است
 
 
 
  علی سلطانی
این تکه نوشته روی کاغذ نوشته شده بود، دیروز : 
در یک بعدازظهر تابستان وقتی از کنار پنجره ی اتاقم رد می شدم، فکر می کنم تو را دیدم که از کوچه ی رو به رویی می آمدی. همینطور خیره ماندم تا رد شدی و تا آخرین لحظه با چشمانم دنبالت کردم.
در تمام این سال ها نبودی ولی گاه و بی گاه از جایی کنار من رد می شدی. گاهی خودت بودی و گاهی آدم های به تو شبیه. 
تو دست هایم را روی کاغذ می غلتانی، تو مرا به گریه می اندازی، تو مرا به اعماق جانم می بری، تو مرا به روزهای پرشکو
 
باز در خاطره ها ، یاد تو ای رهروِ عشق
شعله سرکشِ آزادگی افروخته است
 
یک جهان بر تو بر همّت و مردانگی ات
از سرِ شوق و طلب ، دیدهِ جان دوخته است
 
نقش پیکار تو در صفحه تاریخ جهان
می درخشد ، چو فروغ سَحَر از ساحل شب
 
پرتویش بر همه کس تابد و می آموزد
پایداری و وفاداری در راه طلب
 
چهرِ رنگین شفق ، می دهد از خون تو یاد
که ز جان بر سر پیمان ازل ریخته شد
 
رهروِ کعبه عشقی و در آفاق وجود
با پرِ شوق سوی دوست برآری پرواز
 
جان به قربان تو ای رهبرِ آزادی و عش
گاهی چنان بدم که مبادا ببینی امحتی اگر به دیده ی رؤیا ببینی اممن صورتم به صورت شعرم شبیه نیستبر این گمان مباش که زیبا ببینی امشاعر شنیدنی ست...ولی میل، میل توستآماده ای که بشنوی ام یا ببینی ام ؟این واژه ها صراحت تنهایی من استبا این همه مخواه که تنها ببینی اممبهوت می شوی اگر از روزن‌ات شبیبی خویش در سماع غزل‌ها ببینی امیک قطره‌ام و گاه چنان موج می زنمدرخود، که ناگزیری، دریا ببینی امشب های شعر خوانی من بی فروغ نیستاما تو با چراغ بیا تا ببینی 
برنامه هفته اول و دوم آبانماه 99-98
 
بخش اول
 
سرود ملی
 
سر زد از افق مهر خاوران فروغ دیده ی حق باورانبهمن فر ایمان ماستپیامت ای اماماستقلال آزادی نقش جان ماست شهیدان پیچیده در گوش زمان فریادتانپاینده مانی و جاودانجمهوری اسلامی  ایران
ادامه مطلب
حلقه‌ام را گذاشته بودم روی میز تحریر. توی دستش گرفته و با زبان بچگانه‌اش از من می‌پرسد "این چیه"؟ می‌گویم "طلا" و با خودش طلا را تکرار می‌کند. می‌گیرمش توی روشنایی و می‌گویم "ببین برق می‌زنه"، و باز با خودش تکرار می‌کند "برق می‌زنه". می‌گویم باید بگذارمش اینجا؛ و به کشوی میز اشاره می‌کنم.
می‌دود و بازی می‌کند. بعد از یک ساعت انگشتر نقرۀ همسرم را برمی‌دارد، می‌گیرد زیر نور چراغ مطالعه و می‌گوید "برق می‌زنه...طلا..." و آن را می‌دهد دست من و
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان بر افروخت
ز فضلش هردو عالم ، گشت روشن
ز فیضش خاک آدم ، گشت گلشن
جهان، جمله،فروغ نور حق،دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان
خرد را نیست تاب نور آن روی
برو از بهر او، چشم دگر جوی
در او هرچه بگفتند از کم و بیش
نشانی داده اند از دیده خویش
به نزد آن که جانش در تجلی است
همه عالم، کتاب حق تعالی است
متن ارسالی کاربران: کرمی
تقدیم به خواهرم و تمام دختران قالی باف سرزمینم 
بزن جا خود زدم دوتا ول ابریشم آبی پیش آمد عنابی پیشرفت با مشکی کور کن همیشه از کناره کناره می گرفتم در حاشیه ماندن غذابم می داد تو اما ماندی تو بودی روز به روز رج به رج گره به گره نقش بود و نقش رنگ بود و رنگ از کناره تا حاشیه را با چه ذوقی نقش می زدی رسیدن به زمینه شادت می کرد طراوت دستانت را به لطافت گلها دادی و فروغ چشمانت را به نقش ها سپردی چشمانت آنقدر در تار و پود گره خو
 
- تو قبلنا ماهی بودی.
- چرا؟
- همین‌طوری. بهت میاد.
- خودم فکر می‌کردم آب یا درخت بودم.
- آب، آب هم بودی. بهت میاد. پری دریایی بودی!
 
 
"من
پری کوچک غمگینی را
می‌شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی‌لبک چوبین
می‌نوازد آرام، آرام" 
                           فروغ عزیز ما!
 
غمگین نیستم. :) 
احتمالا از این به بعد هر وقت ماهی ببینم یاد خودم می‌افتم.
 
 
 
بسمه تعالی
واحسرتا علی مافرطت فی جنب الله
بدترین اثر #غفلت از حق تعالی آنست که در نماز که او با تمام اسماء جلال و جمالش برای اولیاء خودش ظاهر میشود؛ خودش را از ما غافلین پنهان میکند؛ عمری #نماز میخانیم ولی دریغا در نماز که قره العین رسول الله (ص) است او را حتی یک لحظه مشاهده کنیم؛
بزرگان از اهل معرفت؛ راه درمان #غفلت را ؛ مراقبه در تمام حالات و لحظات عمر بیان فرموده اند.
☘ ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر 
☘ بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
☘ ا
بهش قول داده بودم که تنهاش نذارم. پای قولمم هستم و خواهم بود. هر چقدرم بگه دیگه اون آدم سابق نیست و داره سعی می‌کنه منو از زندگیش حذف کنه و برام آرزوی موفقیت تو آینده‌ای بدون خودش رو بکنه. می‌دونم یه مرگش هست. همهٔ این حرفایی که می‌زنه اداس. سه هفته‌س کمتر از انگشتای دست باهام حرف زده. می‌گه دوستی ما حداکثر یه ساله. کسی که قرار بود باهم پول جمع کنیم از این جهنم فرار کنیم واسم آرزوی موفقیت می‌کنه. کسی که کیک تولد شونزده سالگیمو خرید. همونی که
۳۸۸- دولت وصل دردم از یاراست و درمان نیز هم     دل فدای او شد وجان نیز هم این که می گویند آن خوشتر زحسن یارما این دارد وآن نیز هم دوستان در پرده می گویم ولی     گفته خواهد شد به دستان نیز هم هردو عالم یک فروغ روی اوست     … دولت وصل – دردم از یار است و درمان نیز هم – غزل ۳۶۳ – ۳۸۸
منبع : فالگیر
 
 
 
جا می‌گذاریم بخشی از خودمان رادر کوچه پس کوچه‌های شهرها و آبادی و ...و آن هنگام که در مسیر آشنا قرار می‌گیریم یافتن موقتی بخشی از وجود خویش، معشوفمان می‌کند...اماتا ابد نمی‌توان مانددلمان برای تکه‌های دیگرمان تنگ می‌شودگام برمی‌داریم؛ بخش پیوند شده‌ی فعلی از ما جدا می‌شود و دوباره می‌رود سر جایش...گاهی به روی نیمکتی، وقت‌هایی زیر سایه درختی، کنار بوته‌ای و....امازود به زود سنگ‌فرش‌ها را تغییر می‌دهند، رنگ ساختمان‌ها و نماشان
 شعر میلاد با سعادت حضرت ولى عصر (عج)
امینی کاشانی
آید آن صبح درخشانى که من مى ‏خواستم    
روشنى بخش دل و جانى که من مى ‏خواستم‏
از نسیم جانفزاى گلشن آل رسول   
بشکفد گلهاى بستانى که من مى ‏خواستم‏
از بهارستان باغ و گلشن آل على      
آمد آن سرو خرامانى که من مى‏ خواستم‏
سالها در خلوت دل اشک حسرت ریختم       
تا بیامد ماه کنعانى که من مى ‏خواستم‏
 دیده یعقوب جان من از آن شد پر فروغ     
کآمد آن خورشید رخشانى که من مى‏ خواستم‏
در بهاران چ
دیشب که داشتم اتاقم را مرتب می‌کردم، تونیک نارنجیم را پشت کیف و جعبه‌های کفش پیدا کردم. حوالی ساعت نه بود شاید هم ده. از رخت‌آویز سر خورده بود و افتاده‌بود ته کمد. توی جیبِ کوچکش، یک هسته‌ی زردآلو بود. پلی لیست تازه رفته بود روی آهنگ‌های خارجی. لای پنجره باز بود و پرده‌ را انداخته‌بودم. شرجی می‌ریخت به اتاق و پنکه سقفی بیهوده می‌دوید. داشتم [ناتالیا لافورکاده] گوش می‌کردم و لابلای آویختن و تا زدن لباس‌ها، سرم را تکانکی می‌دادم و غرق مو
♦️شعری بسیار زیبا (#صلح)

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان‌کن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ مهر تو
تو ای با دوستی دشمن.
 
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ای درخت آشناشاخه های خویش راناگهان کجاجا گذاشتی؟یا به قول خواهرم فروغدستهای خویش رادر کدام باغچهعاشقانه کاشتی؟این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:چشمهای من به جای دستهای تومن به دست تو آب می دهمتو به چشم من آبرو بدهمن به چشمهای بی قرار تو قول می دهم:ریشه های ما به آبشاخه های ما به آفتاب می رسدما دوباره سبز می شویم!
+اولش این وبلاگ رو ساختم برای دنبال کردن وبلاگهایی که توی بیان هستند، اما بعدش خوشم اومد از اینجا
عامه‌پسندی، در قامت یک رذیلت، از توهین های تلخ به کسی‌ست که خودش را روشن‌فکر می‌خواند. روشن‌فکر خودش را برتر از آن می‌داند که توسط عامه درک شود. آدرونو هم این مفهوم را با لیبرالیسم صنعتی و صنعت فرهنگ فرموله می‌کند و پسندِ عامه را، کنترل شده توسط حکومت معرفی می‌کند. کنترل عامه، با کنترل فرهنگ راحت‌تر است و حکومت ها با فراپروپاگاندا و هدایت افکار، فرهنگ عامه و جامعه را کنترل می‌کند.این‌ها می‌خواهد درست باشد، می‌خواهد نباشد؛ بیان از آ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها